بروز شده در : پنجشنبه 30 فروردین 1403 ساعت 10:46 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 38473
تعداد نظرات:۲ دیدگاه
تاریخ انتشار:یکشنبه 3 بهمن 95 10:28 ق.ظ

ماجراهای دی عبدی؛

استخدام نفتی !!!

حسن مختارزاده – دی عبدی : اقای عزیز ،تو، سی چه کار بچه کنگون دُرُس نمیکنی جان،مگه بچه کنگون چه هیزم تری سی شما فروش کردنه اقام.

دی عبدی ، نفس نفس زنان،عرق صورت را با مینار پاک میکند،بوی گلاب مینارش اخم های اقای ریس را جا به جا می کند.

دی عبدی : اقای عزیز ،تو، سی چه کار بچه کنگون دُرُس نمیکنی جان،مگه بچه کنگون چه هیزم تری سی شما فروش کردنه اقام.
رئیس : منظور شما چیست مادر جان ؟
دی عبدی : واله عزیزم ،مو که زوری ندارم،میگم سی چه دس بچه مو تو یی شرکت بند نمی کنی،البته بچه کنگون که بیکارن میگما،والله ثواب میکنی جان،حساب کن بچه خوت میبری سر کار.

رئیس : ببین مادر عزیز…
دی عبدی : نه جان ،عزیز بچه همسادمونه، مو دی عبدی هسم،به قول خوت مادر عبدی.
رئیس :بله ببخشید،ببینید مادر جان، فرزند شما باید بومی محل باشد،یعنی باید اهل اینجا باشد.
دی عبدی : ای جان،اقای خوم،بچم مال همی کنگون غنز گشتن،دیش کنگونی،بواش کنگونی،دی بواش کنگونی ،دی دیاش کنگونی ،بوای بواش کنگونی،جد وابادش کنگونی ،تو سیل سرو شکل بچه مو بکن ،سیل سرو شکل ادمای دور و اطراف خوتم بکن،البت جنابعالی ویی رفیقات هم ..ها…بله.. یعنی خالو جان شما هم چمی دونم کنگونی یا بوشهری نیسی…اما خو ،سی شما به قول شاعر، همه جای ایران سرای من است.
رئیس : مادرجان درسته که بچتون کنگونیه ولی مدرکش هم مهمه.
دی عبدی : به قول خوت، مادرجان ،بچه مو لیسانسه .مثه لیسانسه دیگه کنگون که دسشون جایی بند نیسه.
رئیس : ولی مدرکش مرتبط نیسه،در ازمون هم که شرکت نکرده،طبق ضوابط قانون ملزم…
دی عبدی : اقای ریس ،جون خوت ،زبون خومون گپ بزن بینم چه میگی جان؟
رئیس : میگم که این مدرک به درد شرکت نمیخوره.
دی عبدی : خوم میفهمم که مدرک سی همه جا الکین جان،بچه هام گوش گپم نمی گیرن،مو چند ساله سیشون میگم،ادم بویستی پشت سرش پیل بشه…پارتی بشه…چه می فهمم…
رئیس : همه این حرفا رو میزنن اما ماهم قانونی داربم، تازه مادر گرامی بچه شما سابقه کار هم ندارن.
دی عبدی به هم ریخته است،مینارش را روی سرش جابه جا میکند :میگم ای بی صحاب ،بویستی کار بشه که سابقه کار بشه ،میگم بچم کارش نیسه میگه سایقه کار نداره….
رئیس : خلاصه شرائط ما این هست دیگه.
دی عبدی : بله…بله…حق باشمان جان… ما شرط نکردیم که درد نگیریم..،سل نگیریم..،سرطان نگیرم….درد بی درمون نگیریم…اعصاب خرابی نگیریم….البت ما کسی نبیدیم که سی شما شرط بزاریم جان…ادمای گت گتا ،کار خوشون با کنگون کردن وسی نفس کشیدنمون هم شرط میزارن ،
صدای اذان میاید،رئیس از پشت میز بلند میشود ،به طرف دستشویی پشت اطاق کارش رفت : خوب مادر جان وقت نمازه،باید برم نماز،شما کاری ندارید؟
دی عبدی : نه جان برو سی نمازت…اما اگه خدا دیدی ،بگو دی عبدی سلامت رسوند وگفت
رئیس که از دستشویی بیرون امد گفت : بله مادر داشتی میگفتی………

نگاهش که به اطراف افتاد ،هیچکس دراطاق نبود،دی عبدی رفته بود،اطاق پر از بوی گلاب مینار دی عبدی بود.

حسن مختارزاده

اخبار مرتبط

نظرات

  1. محمدزاده says:

    احسنت جناب آقای مختارزاده،زیبا بود وزیبا.خدا به داد دل دی عبدیها برسه.

  2. abdollah says:

    احسنت ودرود بر آقای مختارزاده،واقعا حرف همه جوانهای کنگانی رابه زبان طنز گفتند

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن