بروز شده در : چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت 11:07 بعد از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 43401
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:جمعه 3 شهریور 96 11:36 ق.ظ

چه کسی نخبه است؟

ثلاث_ دکتر محسن رنانی: نهادها مفهومی برای تعریف نخبه ارائه نمی دهند، بلکه با شاخص هایی آن پدیده را محدود می کنند که بتوانند دست به انتخاب بزنند.

ثلاث_ دکتر محسن رنانی: اجازه دهید با این پرسش شروع کنیم که نخبه کیست؟

یعنی ابتدا از جنبۀ معناشناختی و هستی شناختی به مفهوم نخبه و سپس به مسائل دیگر بپردازیم.

رابینسون در مورد تعریف نخبه می گوید که بعضی از پدیده ها را به راحتی می توان انتزاع کرد، یعنی اصولا هنگامی می توان پدیده ای را تعریف کرد که بتوان از آن یک مفهوم انتزاعی ساخت.

بنابراین ما می توانیم نقطه و خط را تعریف کنیم، اما نمی توانیم فیل را تعریف کنیم چون نمی توان از فیل یک مفهوم انتزاعی ساخت.

فیل پدیده ای است که تصویر آن را داریم و ویژگی هایش را می شناسیم، فیل مفهومی ندارد و از این رو نمی توانیم آن را تعریف کنیم، بلکه فقط

میتوانیم توصیف کنیم.

با عاریت گرفتن این مفهوم از رابینسون، می توان استدلال کرد که ما نمی توانیم نخبه را تعریف کنیم، بلکه صرفاً می توان آن را توصیف کرد.

همین مسأله موجب به وجود آمدن این مشکل شده است که هر گروهی بسته به نیاز خود، نخبه را تعریف کرده است. به عنوان مثال نهاد های دولتی هنگامی که قصد دارند از نخبگان حمایت کنند و برای آنها امتیازاتی قایل شوند، شاخص هایی را ملاک قرار می دهند؛ مثلا اگر فردی این تعداد مقاله

داشته باشد، یا معدل تحصیلی او از یک حدی بالاتر باشد، نخبه محسوب می شود.

این نهادها مفهومی برای تعریف نخبه ارائه نمی دهند، بلکه با شاخص هایی آن پدیده را محدود می کنند که بتوانند دست به انتخاب بزنند.

این موضوع موجب آسیب های زیادی شده است. آیا فردی که می تواند مقاله بنویسد، فردی که معدل خوبی دارد، یا فردی که اختراع می کند، واقعا نخبه است؟

نهادهای مدنی عملکرد بدتری داشته اند. نهادهای مدنی هر فردی را که در جامعه توانسته است از خود علایم نمادین متفاوتی بروز دهد و در حوزۀ خود (هنر، علم، ورزش، ادبیات و…) به عنوان یک الگوی نمادین مطرح شود، نخبه تعریف می کنند.

یعنی با معیارهای خیلی ساده افراد را تفکیک می کنند. و این امر شرایط را بغرنج تر می کند.

اگر بررسی کنیم پی می بریم که بیشتر شاخص ها و معیارهای نخبگی به بهرۀ هوشی یا آ یکیو (IQ)  برمی گردد. این شاخص ها بیان می کنند هر کس که آنها را دارد، به نوعی از بهرۀ هوشی بالاتر و توانمندی های ذهنی ویژه ای نسبت به دیگران برخوردار است.

بنده معتقد نیستم که بهرۀ هوشی معیار نخبگی نیست، بلکه بخش زیادی از آن ممکن است معیار نخبگی باشد، ولی این امر موجب شده است که هم دچار خطا شویم و هم در حق افراد با بهرۀ هوشی بالا جفا کنیم و توانایی های آنها را به سوی نابودی سوق دهیم.

چرا بهرۀ هوشی معیار خوبی برای نخبگی نیست؟

زیرا بهرۀ هوشی یک ویژگی غیر ارادی است،

نمی توان گفت که خوب است یا بد، فقط می توان گفت که مفید است. حسن و قبح برای دارایی ها و افعال ارادی است، مثلاً می گوییم کار بدی کردی که دروغ گفتی، یا کار خوبی کردی که این عمل را انجام دادی.

رفتارها یا دارایی های غیر ارادی قابل ارزشگذاری نیستند که بتوان گفت خوب هستند یا بد. بنابراین IQ که به عنوان اصلی ترین عنصر نخبگی به آن تکیه می کنیم اولاً یک دارایی است نه یک سرمایه، ثانیا غیر ارادی است نه ارادی.

کسی نمی تواند تصمیم بگیرد که IQ خود را بالا ببرد و برای این کار تلاش کند، بنابراین حسن و قبح راجع به آن صادق نیست.

آغاز انحراف از همین جاست که افراد را براساس دارایی های غیر ارادی آنها رتبه بندی می کنیم، در حالی که ما باید به کسی امتیاز بدهیم که یک دارایی و یک توانمندی را به صورت ارادی کسب کرده است.

دادن افتخار به کسی که یک دارایی غیر ارادی دارد، انحراف زیادی است. درست مانند این امر است که بنیادی را برای حمایت از افراد با چشم آبی راه اندازی کنیم.

چشم آبی بودن یک امتیاز و یک زیبایی است، و ما چنین استدلال کنیم چون این افراد این امتیاز را دارند ما باید بنیادی برای حمایت از چشم آبی ها راه

بیندازیم تا تعداد چشم آبی ها زیاد شود. مگر ملاک مدارس تیزهوشان یا بنیاد نخبگان غیر از این است که نخبه ها را کسانی می دانند که دارای بهرۀ هوشی بالا، یعنی یک دارایی غیر ارادی، هستند؟

پس در حال حاضر ما برای کسانی امتیاز و احترام قایل می شویم که دارایی غیر ارادی دارند، در حالی که تکریم باید به توانمندی هایی برگردد که به صورت ارادی کسب شده اند.

بنابراین همانگونه که بنیاد حمایت از قد بلندها، بنیاد حمایت از مو بورها و غیره خطا است، بنیاد حمایت از افراد دارای IQ بالا هم، اگر معیار

نخبگی IQ باشد، کار درستی نخواهد بود.

پس یکی از خطاهای سیاستی این بوده است که ما نخبه ها را براساس شاخص هایی رتبه بندی کردیم که به دارایی ها برمی گردد.

اما اگر کسی دارای یهای خود را به سرمایه تبدیل کند، آن وقت ارزشمند است که به وی امتیاز دهیم و او را تکریم کنیم.

مانند کسی که به لحاظ فیزیکی بدن خیلی خوبی دارد، چهرۀ جذابی دارد و این توانمندی را به یک سرمایه تبدیل می کند، مثلاً مطالعه می کند و تمرین می کند که در عین حال که فیزیک بدنی خوبی دارد ، بازیگر خوبی هم بشود؛ وگرنه بازیگری که فقط به خاطر زیبایی

خود در فیلم ها بازی کند، ارزشی ندارد؛ ارزش آن است که فرد بتواند یک دارایی را به یک سرمایه تبدیل کند.

دقیقا مثل نفت برای جامعۀ ما. نفت یک دارایی است که ما داریم و داشتن آن هیچ ارزشی محسوب نمی شود، ارزش وقتی است که ما بتوانیم نفت را به یک سرمایۀ مولد و ارزش آفرین تبدیل کنیم.

یعنی پول نفت را به جای مصرف، به صنایع مولد ببریم و با آن صنایع مولد راه اندازی کنیم.

 

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن