حزب جمهوری اسلامی، اولین و مهمترین حزب در جمهوری اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات و به وجود آوردن نوعی انسجام و هماهنگی بین نیروهای سیاسی و مبارز مذهبی تأسیس شد. در بمب گذاری ۷ تیر ۱۳۶۰ ، سید محمد بهشتی و عده ای از اعضای شورای مرکزی و مدیران […]
حزب جمهوری اسلامی، اولین و مهمترین حزب در جمهوری اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات و به وجود آوردن نوعی انسجام و هماهنگی بین نیروهای سیاسی و مبارز مذهبی تأسیس شد. در بمب گذاری ۷ تیر ۱۳۶۰ ، سید محمد بهشتی و عده ای از اعضای شورای مرکزی و مدیران و هواداران درجه اول حزب به شهادت رسیدند. در دانشنامه جهان اسلام دو مقاله با عناوین «حزب جمهوری اسلامی» و «بهشتی، محمد» توسط دکترغلامعلی حداد عادل تألیف شده است که حاوی اطلاعات تاریخی درباره حزب جمهوری و زندگی شهید بهشتی است. در ادامه گزیده ای ازاین مقالات را بخوانید.
حزب جمهورى اسلامى، اولین و مهمترین حزب در جمهوریاسلامیایران. پس از پیروزى انقلاب اسلامى ضرورت ایجاد تشکیلات و به وجود آوردن نوعى انسجام و هماهنگى درونى میان نیروهاى سیاسى و مبارز مذهبى، از امورى بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خصوصاً بعد از کودتاى ۲۸ مرداد، ذهن بعضیاز فعالان سیاسى متدین را بهخود مشغولکردهبود (بهشتى، ۱۳۶۱ش، دفتر۱، ص ۴۵۰ـ۴۵۱). این اندیشه در میان تنى چند از روحانیان که از ۱۳۴۱ش با نهضت امام خمینى همفکر و همراه بودند، از ۱۳۵۶ش، که اوضاع سیاسى ایران به سرعت در حال تحول بود، قوّت گرفت. با دستگیرى و تبعید بعضى از افراد مؤثر در این امر، از قبیل سیدعلى خامنهاى و با تشدید فشارها، پیگیرى موضوع سازماندهى نیروهاى مبارز مذهبى و ایجاد تشکیلات براى آنها، براى مدتى در حدود یک سال متوقف شد.
مؤسسان حزب سید محمد حسینى بهشتى، سید عبدالکریم موسوى اردبیلى، علیاکبر هاشمى رفسنجانى، سیدعلى خامنهاى و محمدجواد باهنر بودند که هم زمان با تأسیس حزب، در شوراى انقلاب نیز عضویت داشتند. اعلامیه تأسیس حزب را سیدعلى خامنهاى نوشت و نخستین جلسه شوراى مرکزى در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ در محل کانون توحید در تهران تشکیل شد. شورا سى تن عضو داشت که افزون بر مؤسسان، ۲۵ تن دیگر غالباً شخصیتهاى فعال در انقلاب، از روحانى و بازارى و دانشگاهى، بودند (خامنهاى، همان مصاحبه). سیدمحمد بهشتى نیز به عنوان نخستین دبیرکل حزب انتخاب شد.
محورهاى اصلى مواضع حزب درباره جهانبینى، ساخت جامعه و برنامههاى فرهنگى ـ هنرى، اداره کشور، سیاست اقتصادى و سیاست خارجى به طور مشروح در بیانیهها و مصاحبههاى مؤسسان و اعضاى اصلى حزب تبیین شده بود. در سیاست خارجى، حزب معتقد به اصل «نه شرقى، نه غربى» و ایجاد مناسبات برادرانه با همه مسلمانان جهان و قطع هر نوع پیوند اقتصادى که موجب سلطه قدرتهاى بزرگ بر کشور شود، بود. افشاى توطئههاى قدرتهاى بزرگ سلطهجو، بهویژه حکومت امریکا، از اهداف اصلى حزب بود. همچنانکه از نظر حزب، کمک به نهضتهاى آزادیبخش یکى از وظایف دولت اسلامى محسوب میشد.
مؤسسان، با تحلیل اوضاع خاص تاریخى و سیاسیکشور، دریافته بودند که پس از پیروزى انقلاب با قرارگرفتن بار سنگین اداره کشور بر دوش انقلابیون، آن هم براساس موازین و آرمانهاى انقلاب اسلامى، وجود یک تشکیلات سیاسى فراگیر و کارآمد امرى حیاتى است وگرنه انقلاب اسلامى نیز به سرنوشت نهضت مشروطه و موارد مشابه دچار خواهد شد. آنان در بیان هدف تأسیس حزب به کرّات اعلام کردند که مقصودشان ورود در میدان جنگ قدرت و بیرون کردن رقیب سیاسى از صحنه نیست بلکه غرض انتقال تفکرات صحیح دینى و تحلیلهاى درست سیاسى به اعماق جامعه، تبیین انقلاب و تشریح چگونگى ایجاد یک نظام اسلامى، استمرار بخشیدنِ شور مبارزه در میان مردم و حفظ وحدت آنان، آموزش دادن این مفاهیم به جوانان و تشویق آنان به انضباط حزبى و آماده ساختن آنها براى حضور در عرصههاى مختلف مدیریت کشور است (خامنهاى، همان مصاحبه؛ همو، ۱۳۶۴ش، ص۳۳۷؛ قس>دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد<، ذیل “Islamic Republican Party” که رویکرد حزب را بیشتر قبضه کردن قدرت تلقى کرده است.)
حزب جمهورى اسلامى با همه گسترش و قدرت و موفقیتى که داشت با مشکلات و موانع فراوانى روبهرو بود. نفس تأسیس حزب، عملا به این معنا بود که از میان فعالان سیاسى و دستاندرکاران انقلاب، عدهاى، که همان رهبران و مدیران ارشد حزب بودند، بر عدهاى دیگر اولویت و ارجحیت یافتهاند و این امر به خودى خود موجب نارضایى و گلهمندى و ابراز مخالفت میشد. طیف متنوع مخالفان انقلاب نیز همه انتقادات و فشارها و تهدیدهاى خود را به سوى حزب متوجه کرده بودند. همه کسانى که با شخص امام خمینى و مبانى او مخالف بودند و از ترس مردم جرأت علنى کردن این مخالفت را نداشتند حملات خود را متوجه حزب و رهبران آن کرده بودند. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و بنیصدر و هواداران گوناگون او و نیز فعالان حزب خلق مسلمان همواره حزب را با عناوینى از قبیل انحصارگرایى و قدرتطلبى متهم میساختند.
این مخالفتها از شایعهپراکنى علیه رهبران حزب و ترور شخصیت آنها به ترور شخص آنها کشیده شد. هاشمى رفسنجانى در بهار ۱۳۵۸ مورد سوءقصد اعضاى گروه فرقان قرار گرفت؛ سیدعلى خامنهاى بر اثر انفجار بمبى که توسط اعضاى سازمان مجاهدین در محل سخنرانى وى کارگذاشته شده بود ( ۶ تیر ۱۳۶۰) از ناحیه دست بهشدت مجروح شد. در بمبگذارى ۷ تیر ۱۳۶۰، سیدمحمد بهشتى و عدهاى از اعضاى شوراى مرکزى و مدیران و هواداران درجهاول حزب (حدود ۸۰ نفر)، در ساختمان مرکزى حزب به شهادت رسیدند.
اندکى بعد در ۸ شهریور همان سال محمدجواد باهنر (دومین دبیرکل حزب و نخستوزیر وقت) همراه با محمدعلى رجائى (رئیسجمهور وقت) بر اثر انفجار بمب در دفتر کارشان به شهادت رسیدند. مسببان این دو انفجار هم منافقین بودند. دو نفر از اعضاى شوراى مرکزى نیز در حملات تروریستى جان خود را از دست دادند.
در کنار قوّتها و توفیقات فراوان حزب، ضعفهایى نیز در فرایند فعالیتهاى حزب وجود داشت و حزب با اشکالات و مشکلاتى از بیرون و درون به چالش کشیده میشد. از جمله ضعفها، رشد سریع کمّى حزب در سراسر کشور و غلبه این رشد بر ظرفیتهاى آموزشى و مدیریتى آن بود. ضعف دیگر ناشى از اشتغال رهبران حزب به اداره امور مهم کشور بود، که وقت کافى براى حضور در حزب و سازماندهى آن نداشتند. شهادت عناصر اصلى و مسئولان بالاى حزب نیز ضربه سنگینى بر این حزب تازه تأسیس بود (بهشتى، ۱۳۵۹ش، ص ۱۴ـ۱۷؛ خامنهاى، همان مصاحبه).
پس از تشکیل دولت براساس قانون اساسى، مغایرت دیدگاههاى مختلف در اداره امور کشور، بهویژه در مسائل و مباحث اقتصادى، به صورتى جدّى آشکار شد. این دیدگاههاى متعارض اقتصادى در درون شوراى مرکزى حزب نیز به ظهور رسید؛ از جمله بحث بر سر امورى نظیر گسترش یا عدم گسترش مالکیتهاى دولتى و تمرکزگرایى در اقتصاد دولتى. بعضى افراد و جریانهاى سیاسى هم از بیرون حزب در ایجاد شکاف و اختلاف بیتأثیر نبودند. موفقیتهاى حزب در انتخابات مجلس و حضور شمارى از اعضا و هواداران آن در ردههاى مختلف دولت نیز باعث تحریک حس رقابت و حسادت در مخالفان حزب شده بود.
سرانجام با عمیق شدن این اختلافات در درون شوراى مرکزى و اختلافاتى که در بعضى شهرها میان مسئولان حزب و سایر مقامات اجرایى پدید آمد و اخبار آن نیز به اطلاع امام خمینى رسید، سیدعلى خامنهاى (رئیس جمهور وقت و سومین دبیرکل حزب) و هاشمى رفسنجانى (رئیس مجلس وقت) در نامهاى به امام خمینى، در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۶۶، ضمن اشاره به موجِّهات و موجبات تأسیس حزب در آغاز پیروزى انقلاب و نقش حزب در تحکیم و تثبیت پایههاى نظام و رفع توطئههاى دشمنان، ادامه حیات حزب را بهانهاى براى دو دستگى و افتراق نیروهاى انقلاب دانستند و رأى شوراى مرکزى را مبنى بر تعطیل حزب و توقف کلى فعالیتهاى آن به اطلاع امام رساندند که با آن موافقت شد.
بهشتی که بود؟
بهشتی، محمد (سیدمحمد حسینی بهشتی)، روحانی برجسته و مؤثر در انقلاب اسلامی ایران. در دوم آبان ۱۳۰۷ در محله لُنبان اصفهان متولد شد. پدرش، سید فضلالله بهشتی، از روحانیون اصفهان بود و پدر مادرش، حاج میرزامحمدصادق مدرس خاتونآبادی، از شاگردان آخوند خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی بود و از علمای برجسته اصفهان به شمار میرفت (راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول، ص۳۷؛ شریف رازی، ج۱، ص۲۴۳).
دوره تحصیل ابتدایی و دو سال اول دبیرستان را در مدارس دولتی اصفهان طی کرد و در ۱۳۲۱ش، که جامعه ایران پس از سقوط رضاشاه دوره پرتلاطم و پرحادثهای را آغاز کرده بود، در مدرسه صدر اصفهان به تحصیل علوم دینی پرداخت و در آنجا ادبیات عرب، منطق، کلام و دروس سطح فقه و اصول را آموخت و همزمان شروع به آموختن زبان انگلیسی کرد. در ۱۳۲۵ش، برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت و یک سال بعد در درس خارج فقه و اصول استادان مبرّز حوزه علمیّه شرکت کرد .
بهشتی، همزمان با تحصیل علوم دینی در قم، تحصیلات دبیرستانی ناتمام خود را به صورت داوطلب آزاد به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم ادبی در ۱۳۲۷ش دانشجوی دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی کنونی) شد. در ۱۳۲۹ـ۱۳۳۰ش، در تهران سکونت گزید و برای امرار معاش به تدریس پرداخت. پس از اخذ درجه لیسانس در ۱۳۳۰ش به قم بازگشت و با تسلطی که به زبان انگلیسی پیدا کرده بود در دبیرستان حکیم نظامی آن شهر دبیر زبان انگلیسی شد. در ۱۳۳۱ش، ازدواج کرد و در کنار تدریس در دبیرستان، تحصیل در حوزه علمیّه را ادامه داد.
از استادان وی در قم، حاج آقاحسین بروجردی، سیدمحمد محقق داماد (متوفی ۱۳۴۷ش)، امام خمینی (متوفی ۱۳۶۸ش) و حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (متوفی ۱۳۶۴ش) بودند. وی در این سالها با حضور در درسهای فلسفی علامه سید محمد حسین طباطبایی (متوفی ۱۳۵۹ش) بیشتر به آموزش و درس و بحث فلسفه روی آورد و از اصحاب حلقه درسی بود که مقالات علامه طباطبایی در آن حلقه، در همان سالها، به صورت کتاب معروف اصول فلسفه و روش رئالیسم انتشار یافت.
بهشتی از آغاز جوانی به فعالیتهای اجتماعی و برنامهریزیهای گسترده آموزشی و تبلیغی علاقه داشت، چنانکه در ۱۳۲۶ش در یک جمع هجدهنفری که شهید مرتضی مطهری نیز از آن جمله بود، شیوه جدیدی از مسافرت تبلیغی و مطالعاتمذهبیبرنامهریزی شده را با اشراف آیتالله بروجردی و پایمردی امام خمینی تجربه کرد. در ۱۳۳۱ش، تحت تأثیر مبارزات سیدابوالقاسم کاشانی و محمد مصدق در نهضت ملی شدن نفت، در اعتصابات منتهی به واقعه ۳۰ تیر و سقوط دولت قوامالسلطنه در اصفهان شرکت نمود و در جمع متحصنان در تلگرافخانه اصفهان سخنرانی کرد.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بهشتی را که در مسائل اجتماعی ذهنی پویا و حساس داشت متوجه ضعف نیروهای مذهبی کرد. نخستین اقدام او برای تربیت نیروهای مذهبیِ کارآمد، تأسیس دبیرستان دین و دانش در ۱۳۳۳ش در قم بود که مدیریت آن را تا ۱۳۴۲ش خود وی برعهده داشت. بهشتی که مصمم بود به موازات تحصیل و حضور و فعالیت در حوزهعلمیّه قم، تحصیلات دانشگاهی را نیز دنبال کند، در ۱۳۳۵ ش دوره دکتری فلسفه را در دانشکده معقول و منقول آغاز کرد و بعد از وقفهای که به سبب مسافرت او به آلمان پیش آمد، در ۱۳۵۳ به اخذ درجه دکتری نایل شد. در این سالها حوزه علمیّه قم فعالیتهای فرهنگی جدیدی را برای معرفی اسلام به نسل جوان و تحصیلکردگان دانشگاهی آغاز کرده بود.
در ۱۳۴۳ش، آیتالله سید محمد هادی میلانی که از مراجع تقلید و مقیم مشهد بود از بهشتی خواست که در اجابت درخواست مسلمانان و ایرانیان مقیم هامبورگ، به آلمان عزیمت کند و اداره مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده گیرد. آیتالله سید احمد خوانساری ه نیز بر ضرورت این سفر تأکید داشت. با سفر بهشتی به اروپا، که به علت مخالفتهای ساواک خالی از دشواری نیز نبود، افق تازهای در برابر ذهن پویا و نوگرای بهشتی گشوده شد. اقامت وی در آلمان پنج سال طول کشید.
در این مدت، وی علاوه بر تصدی امور دینی ایرانیان و سایر مسلمانان مقیم هامبورگ و آلمان و بعضی کشورهای دیگر اروپایی، توانست با کمک عدهای از دانشجویان متدین ایرانی، «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسیزبان» را ایجاد کند و دانشجویان مبارزی را که به علت اعتقادات مذهبی با تشکیلاتی مانند کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و سازمانهای مشابه آن رابطهای نداشتند در این اتحادیه گرد آورد.
بهشتی در معرفی اسلام به اروپاییان نیز قدمهای مؤثری برداشت و با تسلط یافتن بر زبان آلمانی در کنار زبان انگلیسی با افکار متفکران و فیلسوفان غربی آشنا شد. در همین سالها به حج رفت (۱۳۴۵ش) و با امام خمینی نیز در عراق ملاقات کرد (۱۳۴۸ش). گزارشهای ساواک نشان میدهد که این سازمان بشدت مراقب و نگران فعالیتهای وی در این دوره بوده است. بهشتی در برگزاری انتخابات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی نقشی مؤثر داشت.
او که خود در آن مجلس به نمایندگی از مردم تهران عضویت داشت، از سوی نمایندگان به عنوان نایب رئیس آن مجلس انتخاب گردید و عملاً اداره آن را بر عهده گرفت و در تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تصویب آن تلاش و تأثیر بسیار داشت. وی در ۱۳۵۸ش از سوی امام خمینی به ریاست دیوانعالی کشور انتخاب شد و وظیفه»ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدس اسلام و تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران» را برعهده گرفت (امام خمینی، ج۱۱، ص۲۷۹). بهشتی در دوران نسبتاً کوتاه میان پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان شهادت، با اندیشه و تلاش بیوقفه در صدد تنظیم و تدوین پشتوانههای نظری و قانونی برای نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز تشکیل و تأسیس ارکان اصلی حکومت اسلامی بود. در این مدت میباید او را از معروفترین چهرههای معتقد و مدافع اندیشههای امام خمینی دانست.
وی تحقق اسلام را در جامعه در گرو تحقق مفاهیم بنیادینی از قبیل استقلال، عدالت، آزادی و مشارکت مردم در امور سیاسی و فعالیتهای اقتصادی میدانست. داشتن چنین بینشی سبب شده بود تا بر قطع تسلط بیگانگان از کشور و لزوم استقرار و استقلال قوه قضاییه و تعدیل ثروت در جامعه از طریق گسترش مالکیتهای تعاونی و تقویت شرکتهای تعاونی و اهمیت فعالیتهای سیاسی در قالب احزاب و همفکری در قالب شوراها تأکید بلیغ داشته باشد.
دشمنان انقلاب اسلامی که از شایعهپراکنی و دروغپردازی درباره او از هیچ کوششی فروگذار نکرده بودند، سرانجام در هفتم تیر ۱۳۶۰، او را در محل حزب جمهوری اسلامی همراه با عدهای از یاران و همفکرانش به شهادت رساندند. این واقعه مظلومیت وی را آشکار ساخت و موج تازهای از حرکت و آگاهی انقلابی در کشور ایجاد کرد. در اعلامیه امام خمینی به مناسبت شهادت بهشتی و یاران او آمده است: «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» (امام خمینی، ج۱۵، ص۵۲؛ راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر سوم، ص۱۱۱۷؛ نیز رجوع کنید به سمینار تبیین اندیشههای شهید آیتالله بهشتی، ص۳۵ـ۳۶).
وی نویسندهای کثیرالتألیف نبود و از کتب او میتوان خدا از دیدگاه قرآن (رساله پایاننامه دکتری)، شناخت اسلام (با همکاری محمدجواد باهنر و علی گلزاده غفوری)، نماز چیست؟ ، ربا در اسلام ، محیط پیدایش اسلام ، اقتصاد اسلامی ، شریعتی، جستجوگری در مسیر «شدن» و حج در قرآن را نام برد. همچنین برخی از مقالات و گفتارهای وی در مبانی نظری قانون اساسی گردآوری شده است. منبع: مهر
متن