بروز شده در : یکشنبه 26 فروردین 1403 ساعت 9:13 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 30482
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:دوشنبه 4 مرداد 95 11:25 ب.ظ

در سینمای ما خانواده بی‌اهمیت‌ترین موضوع است/ «زاپاس»؛ قصه آدم‌های واقعی و باورپذیر

اوج عشق و عاشقی آدم‌های فیلم جوری است که وقتی بهم نگاه می‌کنند اذیت نمی‌شویم. نگاهی وجود ندارد که حالتان بد شود. تمام تلاشم را کردم که یک فیلم ساده و سالم ایرانی بسازم.

 بخش اول گفت‌وگویمان با برزو نیک‌نژاد بیشتر به بحث درباره شیوه فیلمسازی و نگرش‌های نیک‌نژاد به کار در سینما و تلویزیون گذشت. در ادامه اما درباره ویژگی‌های فنی «زاپاس» صحبت کردیم و سوال‌ها بیشتر معطوف به جنبه‌های ساختاری و تکینیکال این فیلم شد. نیک‌نژاد از علاقه‌اش به «رامیان» گفت؛ شهری که در آن بزرگ شده. و از اهمیت خانواده صحبت کرد. اینکه در غرب هم خانواده مهم است. بخش دوم و پایانی گفت‌و‌گوی ما را با برزو نیک‌نژاد بخوانید.

 

روابط و سنت‌های جامعه ایرانی را در ساختار چگونه آوردید؟

سکانس سفره را یادتان هست؟ در اول سکانس «احمد مهران فر» می‌نشیند. بعد یکی از بچه‌ها می‌پرد سر سفره. بعد «ریما رامین‌فر» می‌نشیند. مدام رفت و آمد هست. با این سکانس ساکنی است اما به شدت پویا است. سعی کردیم در لحظه به لحظه فیلم منطق زندگی را رعایت کنیم. زندگی راه بیفتد و هیچ چیز اضافه‌ای حس نشود. در سینما مهمترین چیز به نظرم باورپذیری است. اگر توانستیم باور کنیم و با شخصیت‌ها همراه شویم، برده‌ایم. مثلاً من آمدم «خبرگزاری دانشجو» برای اینکه اینا را دوست دارم. اگر دوست نداشتم، ۱۰ ساعت که درباره محاسنش حرف می‌زدی، نمی‌آمدم. می‌خواهم بگویم تا آدم‌ها را دوست نداشته باشیم سرنوشت‌شان برایمان مهم نمی‌شود. وقتی قصه فیلم درباره چنین خانواده‌ای است همه چیز باید ساده برگزار شود این در اجرا خیلی سخت است. در کمدی سخت‌تر هم می‌شود.

 

فکر می‌کنید «زاپاس» فیلم ماندگاری خواهد شد؟

حس من می‌گوید ۵ سال دیگر که از شما درباره «زاپاس» بپرسند آدم‌های قصه را بیاد می‌آورید. غلو نمی‌کنم. همین حالا از مردم درباره «دودکش» سوال کنید یادشان هست. «زاپاس» قصه آدمهای واقعیِ باورپذیر با روابط واقعیِ باورپذیر است. فرقش با سریال‌هایی که مثال زدم، پیچیدگی در اوج سادگی است. راوی فیلم بچه ۱۱ ساله‌ای است که جهان و آدم‌ها را در لایه‌های مختلف می‌بیند

 

دختر و پسر قصه «زاپاس» در اوج سادگی هم را می‌خواهند. یک حجب و حیایی در خانه هست. از آن طرف داود را داریم که گاهی قمپز در می‌کند. همه ما ضعف‌هایی داریم. گاهی امکان جور دیگری نگاه کردن را داریم. پسر بچه ۱۱ ساله فیلم در مورد گره خوردن می‌گوید و گره زدن و گیر کردن. این حکایت بچه‌های زمانه ما هم هست که دچار چندگانگی شده‌اند. توی خانه می‌گوییم مادیات چیز خوبی نیست، بعد ماه بعد می‌رویم دنبال شاسی‌بلند! بچه می ماند که چه کار کند.

 

به نظر می‌رسد جاهایی از فیلم راوی که فیلم که آن بچه ۱۱ ساله هست کنار می‌رود و لحن فیلم متفاوت می‌شود.

این در سینمای جهان حل شده است. در خیلی از فیلمها راوی تغییر می‌کند. من چند شب پیش فیلمی دیدم که راوی آن یک جایی از قصه می‌میرد! یعنی همان کشف و شهود سینمایی. یا خیلی از فیلم‌ها را داریم که راوی قصه در آن رویداد نبوده. به اضافه اینکه در «زاپاس» جایی از فیلم هست که پسره می‌گوید: «من رفتم که نباشم. لازم نیست باشم و بدانم. مثل بابام که وقتی نمره کم می‌گیرم می‌فهمد درس نخواندم.» یا اول فیلم می‌گوید: «همه آدمها قصه دارند ولی نمی‌گویند. برای همین است که نمی‌شناسیم‌شان ولی یک جایی این قصه‌ها به هم گره می‌خورد، آن وقت حتی اگر نخواهیم هم می‌فهمیم.»

 

همیشه یک چیز را هم از اول تا آخر ببینیم، هم بر عکس. همه این نکاتی که می‌گویم در فیلم «زاپاس» هست. انتظارم از تماشاچی‌های خاص این است که فیلم را با دقت ببینند. منظورم از خاص همان آدم‌های عادی است که به واسطه زیاد فیلم دیدن نکات بیشتری هنگام فیلم دیدن توجهشان را لب می‌کند. سینما با مخاطب زنده است.

 

منطق «زاپاس» فانتزی است. به خاطر همین بچه تصویرسازی می‌کند. می‌گوید: «من دنیا نیامده بودم ولی در شکم مادرم بودم.» تصویرش را می‌بینیم، چرا کسی سوال نمی‌کند؟ در مورد سینما و تلویزیون حرف بزنیم. این تصور بچگی است. بچه در واقعیت می‌گوید من رفتم که نباشم یا می‌گوید مگر خانم‌ها را توی استادیوم راه می‌دهند!

 

می‌خواهم بگویم بهتر است بگذارید حال فیلم بهتان منتقل شود. در ۹۰ دقیقه قرار نیست کار خاصی بکنیم. قرار است شما کمی بخندید و از مشکلات روزمره‌تان فرار کنید. یکی از بزرگترین نعمت‌های خدا فراموشی است. مثلاً کسی بچه‌اش را از دست می‌دهد. اگر قرار باشد هر لحظه آن را بیاد بیاورد، نمی‌تواند به زندگی ادامه بدهد. اگر من بتوانم با قصه‌ای که می گویم شما را از زندگی عادی و مشکلات‌تان برای لحظاتی دور کنم موفق شده‌ام. در قانون کمدی مخاطب باید هم فراموش کند، هم بخندد و هم حال خوب و امید به او تزریق شود. اگر چیزی نیستی عیبی ندارد، مهم این است که تو مرد خانه هستی، مهم دل است. بابا چیزی ندارد ولی تلاشش را کرده. این مهم است. مگر قرار است سینما چه کار کند؟ یک فیلم آمریکایی خیلی خوب دیدم که آدمکش حرفه‌ای فیلم شهر را بهم ریخته بود تا از پسرش مواظبت کند و خانواده را حفظ کند. بعد در سینمای ما انگار خانواده بی‌اهمیت‌ترین چیز است. ما در مورد یک معضل اجتماعی صحبت می‌کنیم.

 

یکی دیگر از جنبه‌های فیلم «زاپاس» مرد شدن و اثبات خود است. این درباره بیشتر آدم‌های مرد قصه صادق است.

همین‌طور است. حتما اثبات کردن ما همیشه اینجوری است. وقتی کسی ازدواج می‌کند باید مرد بودنش را ثابت کند. وقتی بچه‌دار می‌شود باید پدر بودنش را ثابت کند. «زاپاس» خیلی پیچیده است. متأسفانه چون کمدی است با آن ساده برخورد می‌کنند. نمی‌گویم فیلم ما خالی از اشکال است ولی ۴۰ روز برای تصویربرداری آن کار شده و بابت هر سکانسش نصف روز وقت گذاشته‌ایم. پس می‌شود در حد ۴۰ روز در مورد فیلم صحبت کرد. حسم این است که «زاپاس» می‌خنداند، هرچند خنداندن لزوماً دال بر کمدی بودن یک کار نیست. ولی «زاپاس» می‌خنداند چون شادی مخاطب را دوست دارد. «زاپاس» لحظات شاد زیادی دارد چون دوست دارد حال مخاطب را عوض کند. مثل زندگی که لحظات غم‌انگیز زیادی دارد ولی ما امید داریم که دنیا بهتر شود.

 

شوخی‌های فیلم «زاپاس» برخلاف خیلی از فیلم‌های کمدی دیگر مبتنی بر المان‌های جنسی نیست. چقدر به این مسأله اعتقاد دارید؟

فیلم من در مورد صیانت خانواده بود. سعی کردیم تحت هر شرایطی خانواده حفظ شود. اصل قصه بر این مبنا بود. برای همین است که می‌گویم کمدی‌نویسی و کمدی‌سازی سخت است. فیلم‌های کمدی آن ور را نگاه کنید. تمام صحنه‌های خنده‌دارشان ربطی به فرهنگ ما ندارد. بخشی از کمدی‌هایی که از ایران پخش می‌شود به زحمت دوبلورها قابل دیدن هست.

 

دلیل انتخاب «رامیان» به عنوان لوکیشن فیلم این بود که جغرافیای زیبایی دارد و البته سرزمین پدریتان است؟

رامیان که زیبا است، اما فیلم «ناخواسته» که اکرانش از اوایل مرداد آغاز می‌شود هم از قم شروع می‌شود و تا وسط کویر طبس ادامه دارد. یک کار عاشقانه جاده‌ای است. واقعیت این است که ایران جزو زیباترین کشورهای دنیا است. من نمی‌گویم کل جهان می‌گوید. اینکه در سینمای ما از ظرفیت بصری جغرافیای ایران استفاده نمی‌شود به خاطر این است که از تهران خارج شدن سخت است برای فیلم‌ساز. بازیگری که قبول می‌کند برای تصویربرداری بیاید شهرستان، اگر تهران بماند شب کنار خانواده‌اش هست. بازیگران فیلم من همزمان با کار ما پیشنهادهایی داشتند و می‌توانستند در تهران باشند ولی لطف کردند و بر من منت گذاشتند و «زاپاس» را انتخاب کردند. حتماً فیلم برایشان ویژگی‌هایی داشته که این اتفاق افتاده ولی می‌توانستند تهران باشند.

 

چقدر قصه «زاپاس» مبتنی بر روابط آدم‌های شهر «رامیان» است؟

بخشی از فرم روایی قصه این است که آدمها کنار همدیگر هستند. در کل «رامیان»، در رویدادگاه قصه ما، روابط خاصی بین مردم است. آدمها در کوچه و خیابان که رد می‌شوند بهم سلام می‌کنند. خیلی برای اینها تلاش کردم. اوج عشق و عاشقی آدم‌های فیلم جوری است که وقتی بهم نگاه می‌کنند اذیت نمی‌شویم. نگاهی وجود ندارد که حالت بد شود. تمام تلاشم را کردم که یک فیلم ساده و سالم ایرانی بسازم. این اتفاق و فضا یک هارمونی خاصی دارد. لباس‌هایی که زنان آنجا تن می‌‌کنند پارچه‌های دست بافتی است که خودشان می‌دوزند. همه نخ‌ها رنگ می‌شود که بر اساس طبیعت آنجا است. موسیقی و رقص مال مردم مال آنجا است. در فضای فیلم صمیمیتی هست که تا حد امکان سعی کردیم آن را حفظ کنیم.

 

پدرم در «رامیان» بزرگ شده. شهری که بسیار زیبا است و قدمت تاریخی بالایی هم دارد. مثلاً آن چشمه‌ای که در فیلم دیدید عمیق‌ترین چشمه آب سرد جهان است و ثبت هم شده. ۱۵، ۱۶ سالم بود که در آن شنا کردم. تقریباً تمام رامیان در آن چشمه شنا کرده‌اند. و آن قصه‌ای که در فیلم درباره این چشمه مطرح می‌شود واقعیت دارد.

 

    

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن