در شرق آسیا کشوری ۵۰ میلیونی وجود دارد که نه تنها برای خود تمدن چندهزارساله قائل است بلکه هم اکنون نیز با برترین قدرتهای آسیا، هماوردی میکند. کوچک است اما انرژی زیادی دارد و این انرژی از رقابت آن با نزدیکترین همسایه و بزرگترین دشمنش نشأت میگیرد. سریالهایی میسازد تا بگوید ما در سه […]
گزارشهای پیشین مشرق از قدرتهای نوظهور: (هند – آلمان – برزیل – آفریقای جنوبی – اندونزی – قطر – مالزی)
داستان را باید از تغییر سیاست خارجی ژاپن پس از ۱۸۹۴ میلادی شروع کنیم. نهضت میجی که حدود سی سال پیش آغاز شده بود، ژاپنیها را به آن سطح از توسعه اقتصادی و نظامی رسانده بود که به تقلید از اروپاییان، فتح سرزمینهای دیگر را آغاز کردند.
سال ۱۹۰۷ میلادی. شاه کوجونگ با فشار ژاپن از حکمرانی کره استعفا میدهد و پسرش بر تخت مینشیند. شاه جدید خیلی زود با یک بانوی ژاپنی ازدواج کرد و مقام «اشرافی» ژاپنی به او داده شد. سه سل بعد، کره رسماً تحت فرمانداری که نخست وزیر ژاپن تعیین میکرد، اداره میشد. تا حدود ۱۰ سال، حتی کرهایها حق انتشار روزنامه آزاد نداشتند، اما پس از تظاهرات مکرر در ژاپن، میزانی آزادی عمل به آنها داده شد.
در طول این سالها، سرزمین کره زیر کشت رفت به ویژه برای تأمین برنج ژاپن. کارخانجاتی نیز با هدف افزایش تولیدات، بویژه محصولات نظامی تأسیس شد که سرجمع، حدود ۳۰% از اقتصاد کره را شامل میشد. اقتصاد کره، تماماً همچون سیاستش تحت مدیریت ژاپن بود.
در طول این سالها، هنرمندان و نویسندگان کرهای استقبال زیادی از مکاتب اروپایی، آمریکایی و ژاپنی نشان دادند. رمان «اشکهای خون» (Tears of Blood) یکی از اولین رمانهایی است که ضرورت تغییرات اجتماعی به تقلید از اروپا را مطرح کرد. رمانهایی نیز چون «بیاحساس» (The Heartless) اثر یی وانگ سو به انکار ساختار سنتی خانواده پرداخت.
تقسیم دو کره: خواست مردم کره یا ابرقدرتها؟
کره جنوبی، زاده دوران جنگ سرد است و در طول ۲۵ سالی که از تخریب دیوار برلین میگذرد، بوی جنگ سرد در هیچ کجای جهان به اندازه شبه جزیره کره باقی نمانده است. همین مسأله نشان میدهد بدون فهمیدن نسبت کره جنوبی با جنگ سرد، نمیتوان قضاوت درستی در مورد سیر تغییرات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن در این سالها داشت.
در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم و وقتی که آلمان فتح شده بود، متفقین متوجه آخرین غنیمت جنگ، یعنی ژاپن و مناطقی شدند که توسط این کشور اشغال شده بود. یکی از این مناطق، شبه جزیره کره بود که از سالها پیش تحت حکومت ژاپن قرار داشت. ششم و نهم اوت ۱۹۴۵ میلادی، دو کلاهک هستهای شهرهای ژاپن را شخم زد. همان موقع یعنی ۸ آگوست، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و نیروهایش را به تصرف شبه جزیره کره و منطقه منچوری در چین فرستاد. ۱۵ آگوست بود که ژاپن تسلیم بلاشرط خود را پذیرفت.
چندین ماه گذشت و کره در دست دو کشور قرار داشت. تا اینکه وزرای خارجه آمریکا و شوروی در دسامبر ۱۹۴۵ میلادی در مسکو گرد هم آمدند. دوباره بر توافق قاهره تأکید شد تا یک «حکومت موقت دموکراتیک» ۵ ساله زیر نظر کمیته معتمد بین المللی زمینه استقلال کره را فراهم سازد. همچنین یک «کمیته مشترک» نیز میان آمریکا و شوروی برای نظارت بر این روند، شکل گیرد. این پیشنهاد با مخالفت اکثر مردم کره مواجه شد، ولی کمونیستها به تدریج تحت نفوذ شوروی نظر خود را عوض کردند. در این بحبوحه بودند سیاستمدارانی چون سانگمن ری که از فرصت برای تحکیم جایگاه سیاسی خود استفاده کردند.
«حزب کارگران شمال کره» در سال ۱۹۴۶ با حمایت شوروی تأسیس شد و همه نیروهای اجتماعی چپ گرا را زیر چتر خود جمع کرد. حداقل ۱۰ هزار نفر از جوانان مناطق شمالی کره برای تربیت نظامی به شوروی برده شدند و ۴۰ هزار جوان داوطلب کرهای در ارتش چین نیز به این کشور بازگشتند.
کمیته مشترک از مارس ۱۹۴۶ تا اکتبر ۱۹۴۷ میلادی در سئول به برگزاری جلسات متناوب پرداخت. شوروی تأکید داشت که فقط احزاب و گروههایی بتوانند در تشکیل حکومت آینده کره نقش داشته باشند که با برنامه کمیته و کمیسیون هماهنگ باشند. منظور شوروی این بود که نیروهای طرفدار خود را در رأس حکومت کره بگمارد. طبیعتاً آمریکا مخالفت کرد.
دلیل استمرار جنگ تا سال ۱۹۵۳ میلادی، امید هر دو طرف به تسخیر کل قلمرو کره بود. اما هر چه تلفات در دو سوی جبهه افزایش مییافت، امید هر دو برای رسیدن به این هدف، کمرنگ میشد. دلیل آن، نفرتی بود که جوان غربگرا و جوانان سوسیالیست در کره نسبت به همدیگر پیدا کرده بودند. آنها خون هم را ریخته بودند و بعید بود بتوانند در یک قلمرو واحد دوام بیاورند. آمریکا و شوروی نیز به هدف خود رسیده بودند یعنی آمریکا ساکنان جنوب کره را با بروز و تداوم این جنگ، عملاً راضی کرده بود که نیازمند حضور پایگاهی از نظامیان آمریکایی هستند و الا ممکن است حیات سیاسیشان توسط شوروی خدشهدار شود. شوروی نیز همین کار را در کره شمالی کرده بود. دو کره با یک قرارداد آتش بس، و نه قرارداد صلح، موقتاً به جنگ پایان دادند، و این یعنی سرآغاز یک جنگ سرد میان دو کره با محوریت رقابت نظامی و اقتصادی.
آمارهای اقتصادی به نفع کره جنوبی شهادت میدهند
برگردیم به زمان حال. ژاپن، پیشتر سرزمین کره را تصرف کرده بود و کره شمالی نیز به عنوان یکی از اقمار شوروی، راهی متفاوت با سیاستمداران کره جنوبی به مردم خود پیشنهاد میکرد و هر آن انتظار میرفت با قدرت گرفتن، بار دیگر نسبت به تسخیر کره جنوبی طمع کند. بنابر این رقابت با این دو دو دولت، راهبرد اصلی در سیاست داخلی و خارجی کره جنوبی قرار گرفت. آمریکا نیز از این فرصت به خوبی استفاده کرد و این دو کشورِ تشنه توسعه اقتصادی، یعنی ژاپن و کره جنوبی را همچون زمینی برای کاشتن کارخانههای خود استفاده کرد.
کره جنوبی با مساحتی کمتر از یک شانزدهم ایران، ۳۰ میلیون جمعیت کمتر و منابع زیرزمینی و معدنی به مراتب کمتر، توانسته است تولید ناخالص خود را به بیش از سه برابر ایران ارتقاء دهد و ۱۶ رتبه بالاتر از ایران در رتبه بندی جهانی قرار گیرد.
از ۱۵ مارس ۲۰۱۲ میلادی، قرارداد تجارت آزاد میان کره جنوبی و ایالات متحده اجرایی شده است و این بدان معنا است که بازار جدید برای تولیدکنندگان در هر دو کشور به وجود آمده است. بازار جدید یعنی امکان افزایش تولید و در نتیجه، اشتغالزایی. این از هوشمندی کرهایها بود که ابتدا برای افزیش کیفیت محصولات داخلی تلاش کردند و سپس باب تجارت آزاد را چهارطاق باز کردند تا محصولات خارجی، شرکتهای داخلی را ورشکست نکند.
درآمد سرانه داخلی از ۶۷ دلار در دهه ۱۹۵۰ به ۲۲۶۷۰ دلار در سال ۲۰۱۲ میلادی رشد کرده و از سال ۱۹۷۷ میلادی عضو انجمن بین المللی توسعه است تا به کشورهای فقیر برای رفع فقر در کنار توسعه یاری رساند. اساساً بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، نهادی است که قدرتهای غربی برای مدیریت اقتصادی کشورهای همراه با خود تأسیس کردند. از این رو کره جنوبی از کشورهای فعال در بانک جهانی است و قراردادهای متعددی برای سرمایهگذاری مشترک با این سازمان بینالمللی امضاء کرده است.
تاریخ توسعه کره جنوبی از جنگ جهانی تا کنون.
این مستند بر برنامهریزی دولت (سرمایهگذاری در آموزش، عبور از چالشها و …) و روحیات مردم کره (فداکاری، اعتماد به نفس، پشتکار و ابتکار) تأکید میکند و البته تبعات این نوع از پیشرفت اقتصادی را گسترش فقر در برخی اقشار، شکاف میان شهر و روستا و آلودگی محیط زیست میداند.
کره جنوبی یکی از اولین کشورهایی است که به عنوان عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) کمکهای مالی برای توسعه کشور خود دریافت کرد. سران کره آن چنان شاگرد خوبی برای کشورهای غربی بودند که در اجلاس گروه ۲۰ در سال ۲۰۱۰ میلادی ریاست اجلاس را بر عهده گرفت. البته هیچ اشکالی ندارد که کرهایها در یک بازی برد-برد با کشورهای غربی به توسعه کشور خود دست یافته باشند. نفس این موضوع، چیز بدی نیست؛ اما…
سربازان آمریکایی در خاک کره خانه دارند
کره شمالی در زمان جنگ دو کره، دستش پر بود. مردمش پردرآمدتر و منطقه سکونتشان پیشرفتهتر بود. اما اکنون وضع تغییر کرده است. شاید در آن زمان پناه بردن به آمریکا برای نجات از فشار نظامی شوروی میتوانست توجیهی داشته باشد، اما حالا چطور؟ شاید سرجمع تولید داخلی کره شمالی ۴۰ میلیارد دلار باشد که درآمدی کمتر از ۲۰۰۰ دلار را به هر یک از ۲۵ میلیون شهروندش میرساند. کره جنوبی اکنون حدود ۴۰ برابر همسایه شمالیاش از قدرت اقتصادی برخوردار است و قدرت های جهان نیز پشتیبان او هستند. اما چگونه است که هنوز هم حدود ۳۰ هزار نیروی نظامی آمریکا در کرهجنوبی خانه دارند؟ این ارتش آمریکایی شامل یک مرکز فرماندهی و سه تیپ مسلح، هوانوردی و توپخانه است. چهار اسکادران آمریکایی F-16 و A-10 را نیز در پایگاههای ارتش کره جنوبی مستقر کردهاند.
از مانور نظامی مشترک میان کره جنوبی و آمریکا در سال جاری میلادی تحت نظارت فرماندهان آمریکایی تا ابراز خشم و حمله یک کره ای ملی گرا به سفیر آمریکا
البته واقعیت آن است که وقتی دو کشور همسایه یا به بیان بهتر، دو گروه سیاسی در یک کشور نمیتوانند به صورت متحد از منابع خود در برابر قدرتهای جهانی حفاظت کنند و درون خود دچار انشعاب و دشمنی و خونریزی میشوند، طبیعی است که قدرتهای جهانی از این سو و آن سوی جهان به عنوان دایه مهربانتر از مادر بر این کشور تجزیهشده حکومت میکنند. و الا اگر واقعاً حضور آمریکا برای تثبیت امنیت کره جنوبی، دلسوزانه است، چرا در طول این ۶۰ سال نخواسته که با کمکهای نظامی خود به ارتش کره جنوبی، این کشور را به یک قدرت نظامی تبدیل کند؟ چرا هنوز کره جنوبی یک ارتش نسبتاً کوچک و محتاج دارد؟ آیا این مدت زمان کمی بود؟ کرهجنوبی مدعی شده در حال طراحی سیستم دفاعی مستقل است اما تا چه زمانی قرار است این تلاشها به طول انجامد؟
اوضاع از این هم خرابتر است. حضور ۳۰ هزار آمریکایی توجیهی است برای یک توافق عجیب میان سئول و واشنگتن: در شرایط بروز جنگ علیه کره جنوبی، یک ژنرال آمریکایی مسئولیت مدیریت جنگ و دفاع از کره جنوبی را برعهده میگیرد! با این حساب بهتر است نام کره جنوبی را بگذاریم ایالت جدید آمریکاییها!
آخرین مانور مشترک کره جنوبی و آمریکا در استان پاچئون در شمال سئول برگزار شد. این مشق نظامی، آگوست امسال، ابعاد بینظیری نسبت به گذشته داشت. کیم جونگ اون رهبر کره شمالی در واکنش به این مانور و پیرامون مذاکرات اخیر خود با کره جنوبی گفته است به جای مهارت مذاکره، بمبهای اتمی کشورش را ارتقاء میدهد. پس از این توافق که در دهکده مرزی پان مون جوم برگزار شد، کره جنوبی فرستندههای رادیویی و تلویزیونی خود به قلمرو کره شمالی را خاموش کرد. کیم هم تأسف خود را از مجروح شدن دو سرباز کره جنوبی بر اثر انفجار مین ابراز کرد.
آیا کرهایها از سبک زندگی آمریکایی استقبال کردهاند؟
اگر پایتان به مدارس کرهای باز شود و هدفون برخی دانش آموزان را بر گوش بگذارید، موسیقی Rock یا Roll یا Pop میشنوید. اینجا خوانندههای آمریکایی از خوانندههای وطنی شناختهشدهتر هستند و آوازه سبکهای جدید آمریکایی از سبکهای سنتی کره، پرطنینتر. کریسمس را خیلیها جشن میگیرند و با سرو چراغان به استقبالش میروند، اما نوجوانان چیزی در مورد اعیاد کهن کرهای نشنیدهاند.
این همه بدون دلیل رخ نداده است. وفور اساتید دانشگاهی در کره که تحصیلاتشان را در آمریکا به پایان بردهاند، وفور سریالهایی که ایده اصلی آنها روابط دوستانه میان چند پسر و دختر با پوششهای غربی در کافی شاپ و خیابان است و در کنار اینها، فروش بالای فیلمها، سریالها و مجلات آمریکایی، پشتوانه قدرتمندی فراهم ساخته تا این حرکت، هر چه بیشتر شتاب گیرد.
اینها بدان معنا نیست که همه کرهایها آمریکایی شدهاند. خیر. مخصوصاً عادات رفتاری آنها چندان عوض نشده. حتی در مورد سبک زندگی، یعنی خوراک و پوشش و تفریح و … هم گروههای جدیدی پیدا شدهاند که ندای بازگشت به فرهنگ اصیل کره ای و حفظ این میراث ملی را سر دادهاند. تا کنون برخی از مدارس متوسطه به این موج پیوستهاند. اصلاً برخی گروه های اجتماعی به ویژه پس از بروز بحران اقتصاد جهانی در سال ۲۰۰۸ میلادی حرف از آمریکاستیزی میزنند و از تولید سریالهایی که گذشته کره را به نمایش درآورده یا حتی به صورت افسانه به تصویر بکشد، پشتیبانی میکنند. این چرخش فرهنگی میتواند دیدگاه کرهایها را نسبت به روش تأمین امنیت ملی و رشد اقتصادی نیز تغییر دهد.
به هر حال فقط نسل آینده تعیین میکند که روند حرکت به سمت فرهنگ آمریکایی را متوقف میکند یا همان را به صلاح خود میداند.
جمع بندی
وضعیت فرهنگی و به تبع آن، سیاست خارجی و اقتصادی کره در حال تغییر است. کره جنوبی تلاش میکند از تبعیت کامل آمریکا خارج شود گرچه نیازی به آمریکاستیزی نمیبیند. این راه میانه، البته پس از بهرهگیری مناسب از ظرفیتهای جنگ سرد به دست آمده است. تحولات شش دهه اخیر در این کشور، یک مدل توسعه است که ایده اصلی آن، تبدیل شدن به یکی از اقمار قدرت برتر جهانی است تا او مجبور شود برای تبلیغ خود و جذب سایر کشورها به توسعه کشور شما بپردازد. لازمه این امر، تبادل فرهنگی و دانشگاهی، تعهدات نظامی و رعایت برخی رویکردها در سیاست خارجی است.
این مدل، مانند همه مدلهای دیگر، خوبیها و بدیهایی دارد و اگر ملت و دولت دیگری هزینههای آن را کمتر از منافعش ببیند، میتواند با لحاظ برخی شرایط بومی به تقلید از کرهجنوبی بپردازد. اما به نظر میرسد، اگر کره بزرگ از توان سیاسی و نظامی مستقل برای مبارزه با استعمار ژاپن برخوردار بود و نخبگان فرهنگی و اجتماعی آن به جای غربزدگی و شرقزدگی در سالهای بین دو جنگ، همدل و همراه بودند، اکنون نیاز نبود کره جنوبی چنین هزینههایی را برای توسعه خود بپردازد.
منابع مورد استفاده و پیشنهادی:
http://ww2db.com/photo.php
http://countrystudies.us/south-korea
متن