بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 53984
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:جمعه 23 فروردین 98 10:43 ق.ظ

شعر آسانسور

از آسانسور که برگردند  برمی گردند کنار ولوله هایشان  عجله در انگشتان دست و پایشان می ریزد در سلامی مختصر گم می شوند سر صف نانوایی!! دراز دراز می روند روی زمین  تا ته یک دریا من که همیشه صندلی خودم را دارم  خم می شوم روی بی خبری خودم  مفصلا برای کسی که دوستش […]

از آسانسور که برگردند 

برمی گردند کنار ولوله هایشان 

عجله در انگشتان دست و پایشان می ریزد

در سلامی مختصر گم می شوند

سر صف نانوایی!!

دراز دراز می روند روی زمین 

تا ته یک دریا

من که همیشه صندلی خودم را دارم 

خم می شوم روی بی خبری خودم 

مفصلا برای کسی که دوستش دارم 

و دوستش دارم مثل یک سند قدیمی با انگشتان پدر بزرگ 

تا دادگاهمان دیر نشده 

باید برای یک جرم عجله کنیم

رئیس می گوید:

هرکس از آسانسور کوتاه بیاید عجله دارد 

 

 “پرزاله”

 

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن