بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 54997
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:یکشنبه 12 خرداد 98 8:19 ب.ظ

دل نوشته

حال و روز بندر کنگان خوش نیست !

حال و روز این روزهای بندر کنگان چندان خوش نیست. این روزها خواهد گذشت و یکی دو سده‌ی دیگر که از بوی نفت و هیاهو و عشوه‌ی گُربکانه‌ی آن گذشت جز تَلی انباشته از آهن چیزی نخواهد ماند

حال و روز این روزهای بندر کنگان چندان خوش نیست. این روزها خواهد گذشت و یکی دو سده‌ی دیگر که از بوی نفت و هیاهو و عشوه‌ی گُربکانه‌ی آن گذشت جز تَلی انباشته از آهن چیزی نخواهد ماند که ناپایدارست توسعه‌ای که خار کِشتیم و انگور نَدرویم. کنگانِ بر کناره‌ی دریا و به کوه‌های بلند پشت‌گرم، آرامش و ادب آن دارد که در دعوای جهانی بر سرِ گاز و نفت و این چهل تکه لحاف، دل به آز نیازارد و اگر حلوایی خیرات کردند «دوردستان را به احسان یاد کردن نعمت است ورنه هر نخلی به پای خود سمر می‌افکند» را به یاد آورَد، اما جز خارسله نیفکند نخلی که نفت در زمین و خانه‌ی مردم کاشته است. خنده‌دارتر این ماجرا این جاست نفتیان به بهانه‌ی بستنِ جَوالی که از آن ملیاردها بی‌شرم و آزرم برداشته شده، در گوشه‌ای گربه‌ای گمارده‌اند که گوشت را بپاید اما علی الظاهر برای این پاییدن «چون نیست اسبی بر خری نهند پالان» و این بر پشت کسانی انداخته‌اند که ناآزموده‌کار، آزموده‌ی آلودگی محیط زیست را رقم زدند و به این بهانه اندک سهمی را که پیش از این تقریر رفته با حسابِ پاک بودن هوا در پای شعله‌های آلودگی، آشکار از این مردمان دریغ داشته‌اند، حال همین آلودگی در صد کیلومتر آن‌ طرف‌تر با پرواز از کوه و دشت به حساب آید! سخنم در این ناخوش احوالی با نفت است که میزبان‌کُش است و نیلوفرانه در جغرافیای کنگان پر و بال آراسته و برکه را به مرداب و دیرازود خود را نیز به نابودی افکند. کاش اندک‌واره‌ای که در این سالیان زیر لوای کمک یا سهم آلودگی هوا و غیراغیر به این مردم داده‌اند، یک‌جا قلم کنند (البته آن نیز به هر دلیلی با همسایگان دورتر تقسیم شده است) تا کنگان میزبان‌میری خویش از سرطان، بیمارهای قلبی، تنفسی و نازایی از آلودگی و… را گِردآورد و به یکباره قلم برکشد بر نقمتی که نعمتش می‌خوانند. و روی دیگر آن: قدیم‌تر که دریانوردان کنگانی لنگوته می‌بستند، برای گذر از خور و آب ناگزیر لنگوته بالا می‌زدند و عیب کار نمایان می‌شد و مثلی داشتند که «سرِ خور پساپشتت ییداست». حالا همان سر خور است و «شوخِ شیخ آورد تا بازوی او» از بازوی مدیران شورا، شهر، استان و نماینده مجلس، برمردم آشکار شده است… باقی به بقای این مردمان که «أری أنَّ داراً لَست مِن أهلها، قفر» سرزمینی که تو در آن نیستی، برهوت می‌بینم.

دلنوشته دکتر رضا طاهری نویسنده‌ی تاریخ خلیج فارس (از مروارید تا نفت)

 

برچسب ها:

اخبار مرتبط

  • مطلب مرتبطی پیدا نشد.

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن