بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 65510
تعداد نظرات:یک نظر
تاریخ انتشار:یکشنبه 10 مرداد 00 6:13 ب.ظ

گفتگوی اختصاصی با عبدالرحمن اسماعیلی، عکاس و خبرنگار پیشکسوت کنگان

ثلاث- این مصاحبه را به بهانه رونمایی از کتاب » بندر کنگان در قاب خاطرات« مجددا باز نشر داده ایم. این کتاب ارزشمند، تصاویر دهه ۴۰ و ۵۰ در کنگان را روایت می کند. این کتاب مصور یک شناسنامه تاریخی برای علاقه مندان ، محققان و همه مردم می باشد.

جناب آقای اسماعیلی خیلی مفتخریم که امروز در محضر جنابعالی هستیم. از شما استدعا داریم که به عنوان پیشکسوت هنر عکاسی و مطبوعات، ابتدا خودتان را مختصری معرفی بفرمایید و خاطرات و دانسته های ارزشمند خود را در این زمینه با خوانندگان ما در میان بگذارید.

عبدالرحمن اسماعیلی پیشکسوت عکاسی و مطبوعات کنگان: با سلام خدمت شما و همکاران محترمتان در نشریه ی وزین ثلاث جنوب ‌و با عرض ادب و احترام به خوانندگان محترم نشریه، بنده عبدالرحمن اسماعیلی فرزند محمد متولد دهم اسفند ماه ۱۳۲۶ در شهر کنگان می باشم.

شش سال تحصیلات دوره ی ابتدایی را در دبستان سلیمانیه کنگان گذراندم.  در آن زمان تحصیلات بالاتر از ابتدایی در کنگان وجود نداشت و اینجانب نیز مانند بسیاری از هم سن و سال هایم موفق به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر نشدم. البته سالها بعد به منظور کسب شرایط لازم برای دریافت کارت خبرنگاری، مقطع راهنمایی را به صورت متفرقه گذراندم و موفق به اخذ مدرک سیکل شدم.

 

 چطور شد که با صنعت عکاسی آشنا شدید و به این حرفه پرداختید ؟

حدوداً  ۱۳ ساله بودم که  پس از اتمام  کلاس ششم ابتدایی، ترک تحصیل کردم. در آن زمان بازار کار در کشورهای عربی خلیج فارس رونق زیادی داشت و سفر و اقامت در آن کشورها هم به سهولت امکان پذیر بود.

بسیاری از اهالی کنگان و جنوب ایران برای کار به این کشور ها عزیمت می کردند و من هم به همراه تعدادی از همشهریانم عازم کشور کویت شدیم.

در آن زمان من نوجوان ریز نقشی بودم که توان پرداختن به کارهای سنگین را نداشتم و از جهتی به کارهای فنی و هنری نیز علاقمند بودم. در کشور کویت یک استودیوی عکاسی معتبر وجود داشت که متعلق به شخصی به نام « عبدالجلیل » بود. عبدالجلیل کارمند اداره ی جوازات کویت بود اما یک استودیوی عکاسی نیز افتتاح کرده بود که دو پسر او جاسم و منصور در آن کار می کردند.  همسر عبدالجلیل، مادر این دو جوان، از اهالی شهر بلگراد پایتخت کشور یوگسلاوی سابق بود. برادر همسر عبدالجلیل در بلگراد یک کارگاه عکاسی داشت و فرزندان عبدالجلیل عکاسی را از دایی خود آموخته بودند. من هم مدتی به عنوان کارگر و کارآموز عکاسی در این استودیو به کار پرداختم و انصافا این دو برادر و پدرشان با دلسوزی، هر چه را از رموز و فنون عکاسی آن زمان می دانستند، به من آموختند.

پس از مدتی، دو برادر عکاس قصد کردند که برای دیدار با پدر بزرگ و مادر بزرگ و خانواده ی مادریشان به بلگراد عزیمت کنند. من هم برای تمدید اقامتم در کویت لازم بود که یک سفر به خارج می رفتم و مجدداً به کویت بر می گشتم تا مُهر جدید ورود به کویت در پاسپورتم بخورد. بنابراین با آنها همراه شدم و به مدت حدود پانزده یا بیست روز به بلگراد سفر کردم . در آنجا از فرصت استفاده کردم و به مدت دو هفته شیوه های جدید عکاسی و فنونی را که تا آن موقع نمی دانستم، از استاد عکاس شهر بلگراد آموختم.   مدتی پس از برگشت به کویت، امیر کویت مرحوم شیخ عبدالله السالم الصباح از دنیا رفت و دولت جدید، قوانین جدیدی را برای اقامت خارجیان وضع کرد. طبق قانون جدید مجوز اقامت تمام خارجیانی که اقامت موقت در کویت داشتند، باطل شد. این قانون شامل من هم می شد. به ناگزیر کویت را ترک کردم و با اندوخته ای قابل توجه از دانش و فن عکاسی به کنگان برگشتم.

آن زمان کنگان هنوز از نعمت برق برخوردار نبود و من نمی توانستم استودیوی عکاسی در این شهر دایر نمایم. اما پرداختن به عکاسی سیار در نور آفتاب امکان پذیر بود.  در آن زمان هر وقت موسم اعزام سربازان وظیفه به خدمت می شد، گروهان ژاندارمری کنگان یک نفر عکاس را از بوشهر یا شیراز دعوت می کرد و او با دوربین سیار خود برای آنها عکس های فوری می گرفت. چون امکان ایجاد یک استودیوی عکاسی نبود، من علاقمند شدم که یکی از این دوربین های سیار را تهیه کنم و کار عکاسی را ادامه دهم. حدودا اوایل دهه ی ۱۳۴۰ شمسی یک نفر عکاس برای عکسبرداری از مشمولین وظیفه از شیراز به کنگان آمده بود. بعد از اتمام کار، من و مرحوم نصرالله مفرج مکاری، مشهور به » نصرت «  با او مذاکره کردیم و دوربین عکاسی او را به همراه دیگر ابزار و لوازمی که برای عکاسی نیاز بود، به قیمت چهار هزار ریال ( چهار صد تومان ) از او خریداری کردیم.   از آن پس در موقع اعزام مشمولان وظیفه یا برای عکسبرداری از دانش آموزان از ما دعوت می‌شد و ما با دوربین عکاسی فوری خود، کل کارهای عکاسی را در کنگان و توابع و در بعضی احیان در دیر انجام می دادیم. البته یکی از اهالی دیر به نام « مبارک » هم کار عکاسی انجام می داد اما چون عکس فوری نداشت و عکس هایش را برای ظاهر کردن و چاپ به بوشهر ارسال می کرد، مشتریان او  عکس های خود را با تاخیر دست کم دو هفته ای دریافت می کردند، بنابراین مردم و ادارات ترجیح می دادند که تصویر برداری خود و مراسم خود را به ما بسپارند.  در مراسم دولتی و‌ دید و بازدیدهای مسئولین نیز از بنده و آقای مکاری دعوت می شد. من بیشتر به کار عکسبرداری از مراسم می پرداختم و مرحوم مکاری کار خبرنگاری و تنظیم و ارسال خبر را انجام می داد .  در سال ۱۳۴۷ یا ۴۸  شهرداری کنگان یک ژنراتور دو موتوره ی ۳۵ کیلو وات را در کنگان راه اندازی کرد و از ساعت ۷ غروب تا ۱۲ شب برق خانه های مردم وصل می شد. من بلافاصله یک دستگاه عکاسی برقی با دوربین «  زنیت »  روسی خریداری کردم و اولین استودیوی عکاسی را با نام « عکاسی ساحل » در شهر کنگان راه اندازی نمودم.

 

  فعالیت های روزنامه نگاری را از چه سالی شروع کردید و چگونه با این حرفه آشنا شدید؟

مرحوم نصرت مکاری که به نویسندگی و روزنامه نگاری عشق می ورزید، برای اولین بار نمایندگی روزنامه ی اطلاعات و دیگر نشریات مؤسسه ی اطلاعات را در کنگان ایجاد کرد اما شهر به تدریج بزرگتر و پرجمعیت تر می شد و نیاز بود که نشریات بیشتر و متنوع تری در دسترس مردم قرار گیرد. من که از طریق عکاسی مراسم و همکاری با مرحوم نصرالله مفرج مکاری، مشهور به « نصرت » به خبرنگاری و مطبوعات نیز علاقمند شده بودم، بر آن شدم که پای دیگر نشریات کشور را نیز به کنگان باز کنم تا مطبوعات متنوعی در دسترس مردم کنگان قرار گیرد. مرحوم شیخ جبار نصوری مرا به شخصی به نام آقای پور بهی که نماینده ی مؤسسه ی کیهان در بوشهر بود، معرفی کرد و از آن پس آقای پور بهی هر روز تعداد ۱۰ نسخه از روزنامه ی کیهان را از طریق اتوبوس بوشهر – کنگان برای من ارسال می‌کرد. البته بعدها به تدریج تعداد اشتراک بیشتر شد و تعداد بیشتری روزنامه به کنگان ارسال می شد.  در آغاز، بیشتر مشتریان روزنامه، ادارات کنگان بودند. نشریات کیهان ورزشی، کیهان بچه ها و زن روز هم از نشریات هفتگی وابسته به مؤسسه ی کیهان بودند که من نمایندگی فروش آنها را در کنگان بر عهده داشتم.

 

  آیا برای انجام کار خبرنگاری دوره ای هم دیده و آموزش های لازم را کسب کردید؟

در سال اول نمایندگی کیهان،  برای مصاحبه یا تولید خبر به ادارات کنگان مراجعه می کردم یا در مراسم عمومی شرکت می کردم اما چون کارت رسمی خبرنگاری نداشتم، مسئولان چندان تمایلی به همکاری با من نداشتند. بنابراین از طریق نمایندگی کیهان در بوشهر، در خواست کارت رسمی خبرنگاری کردم؛ مقدمات کار فراهم شد و من با هزینه ی شخصی به تهران رفتم و در آنجا به مدت یک ماه زیر نظر اساتیدی چون آقایان عبدالرحمن فرامرزی و مصباح زاده و تعدادی دیگر از اساتید مؤسسه ی کیهان، آموزش های لازم در مورد آیین نگارش و تهیه ی خبر و دیگر امور مربوط به حرفه ی خبرنگاری را کسب کردم. مدتی بعد یک دوره ی کوتاه مدت دیگر در شیراز هم داشتم که نام دو تن از اساتید آن را یعنی آقای نجابت حقیقی و خانم دوستدار هنوز به یاد دارم.

پس از اتمام دوره های کارآموزی، کارت رسمی خبرنگاری من از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردی که معادل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی امروز بود،  صادر شد .

خبرنگاران و  پیشکسوتان کنگان در عرصه ی مطبوعات را مختصری معرفی بفرمایید.

مرحوم نصرت مکاری با مؤسسه ی اطلاعات همکاری داشت. مرحوم احمد یوسفی خبرنگار و فروشنده ی مجله ی تهران مصور بود و پس از انقلاب هم مرحوم محمود کرمی به عنوان خبرنگار نشریه ی جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت. بعد از انقلاب، بنده غیر از نشریات وابسته به مؤسسه ی کیهان، نمایندگی فروش نشریه ی علمی « دانستنی ها » وابسته به مؤسسه ی همشهری را هم بر عهده داشتم.

 

در آن زمان یک خبرنگار چگونه می توانست در اجتماع نقشی مؤثر و مثبت ایفا نماید؟ آیا شما و دیگر همکاران تان در جامعه ی کنگان آن زمان نقش تاثیر گذاری داشتید؟

در آن زمان از وسایل ارتباط جمعی، فقط رادیو در دسترس مردم بود که آن هم دستگاهی بود که ارتباط آن یک جانبه بود و دیدگاه های مردم عادی اقصا نقاط کشور در آن منعکس نمی شد اما ما خبرنگاران با انعکاس مشکلات، کمبودها و نظر مردم، می توانستیم بعضی از نارسایی هایی را که مسئولین محلی در صدد مخفی کردن آن بودند، بر ملا کنیم.  از این نظر بود که خبرنگار جایگاه والا و ویژه ای را در اجتماع به خود اختصاص داده بود.

ما به ادارات مراجعه می کردیم و با ارائه ‌ی کارت خبرنگاری از مسئولین بیلان کار می گرفتیم و در نشریه منعکس می کردیم. نظر ارباب رجوع را هم می پرسیدیم و در انعکاس صدای مردم پیگیر بودیم . در آن زمان در کنگان، دادگاه وجود نداشت و مردم  از طریق پاسگاه یا خانه ی انصاف، دادخواهی می کردند و هر گاه از این مراجع به نتیجه ای نمی رسیدند، به خبرنگار مراجعه می کردند تا صدای آنها را در سطح وسیع تری منعکس نماید.

آن زمان مثل حالا نبود که فضای مجازی وجود دارد و  یک خبر در یک چشم به هم زدن در تمام کره ی زمین منتشر می گردد و همه  از آن مطلع می شوند .

روزنامه ی کیهان یک نشریه ی سراسری بود که بعد از ظهر ها در تیراژ وسیع  منتشر می شد و در دسترس مردم همه ی مناطق کشور و حتی خارج از کشور قرار می گرفت.  در ایران همه ی ادارات موظف بودند که لا اقل یک نشریه سراسری مشترک باشند و این نشریات به ویژه روزنامه ی کیهان روی میز  مسئولان درجه یک و رده بالای کشوری نیز قرار می گرفت و مطالعه می شد. به این  جهت بود که خبرها و گزارش هایی که در نشریه منعکس می شد، اهمیت زیادی می یافت.

 خبرها و تصاویر خود را چگونه به نشریه ارسال می کردید؟

ما برای ارسال خبرهای فوری و مهم به تلگرافخانه ی کنگان نزد آقای هادی پور و بعدها آقای تاج الدینی که مسئولین پست و تلگراف بودند می رفتیم و ایشان خبرهای کوتاه ما را با دستگاه « مورس » مخابره می کردند؛ اما هر گاه خبر و گزارش طولانی بود و فوریت چندانی نداشت، هفته ای یکی دو بار خودم با اتوبوس به بوشهر می رفتم و گزارش ها و اخبار را به نمایندگی کیهان تحویل می دادم و مسئول نمایندگی، آنها را با تلفن هندلی به تهران مخابره می کرد.

همیشه دست کم یک هفته طول می کشید تا خبرهای ارسالی ما در روزنامه درج شود و دوباره به دست ما برسد.

 روزنامه ها و نشریات به چه نحو برای شما ارسال می شد؟

نشریات را از تهران با هواپیما به بوشهر ارسال می کردند. از بوشهر با تاخیر یک روزه به وسیله ی اتوبوس به کنگان فرستاده می شد و در کنگان خودم با موتور سیکلت آن را بین مشترکان توزیع می کردم.

 چه توصیه های را برای خبرنگاران و روزنامه نگاران جوان دارید؟

من ضمن ادای احترام به جوانانی که امروز در کسوت خبرنگاری خدمت می کنند، به همه ی قلم به دستان توصیه می کنم که در انعکاس خبرها، هدف مچ گیری نباشد . خبر کذب منتشر نکنند که بعد تکذیب شود و  نوشته های آنها از اعتبار بیفتد.

همیشه تلاش کنند تا آنچه را می نویسند، مستند باشد و اطلاعات خود را از منابع مستقل و متعدد کسب نمایند. خبرنگار سعی کند خودش در صحنه حضور داشته باشد؛ فعالیت های دیگران را ارج بگذارد و کارهای خوب دیگران را منعکس کند و از زحمات دلسوزان جامعه قدردانی نماید. هیچ وقت در هنگام قلمزنی، تلاش در خودستایی و ظاهر سازی نداشته باشد.  توصیه ی دیگر من به خبرنگاران جوان و فهیم این است که از فرماندار و مسئولین شهرستان بخواهند که اجازه دهند که خبرنگاران به رؤسای ادارات و مسئولیت دسترسی داشته باشند و در هر اداره، تحت نظر مسئولین با ارباب رجوع مصاحبه کنند و مشکلات مردم را ابتدا برای فرماندار منعکس کنند و در صورتی که ترتیب اثر داده نشد، در فضای مجازی یا نشریات منعکس کنند تا مقامات بالاتر مطلع گردند .  ضمنا توصیه ی دیگری هم به خبرنگاران دارم که پیگیر مسائل باشند و به یک بار مراجعه اکتفا نکنند. یک خبرنگار پیگیر و سمج می تواند در روشنگری اجتماع نقش مؤثری را ایفا نماید. /

 

ثلاث جنوب: مصاحبه بالا را به بهانه رونمایی از کتاب » بندر کنگان در قاب خاطرات« مجددا باز نشر داده ایم. این کتاب ارزشمند، تصاویر دهه ۴۰ و ۵۰ در کنگان را روایت می کند. این کتاب مصور یک شناسنامه تاریخی برای علاقه مندان ، محققان و همه مردم می باشد.

  اختصاصی ثلاث جنوب- گفتگو : حسن عبداللهی

 

.

اخبار مرتبط

نظرات

  1. ناشناس says:

    بسیار زیبا…..

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن