بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 9:26 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 34426
تعداد نظرات:۵ دیدگاه
تاریخ انتشار:دوشنبه 19 مهر 95 6:00 ق.ظ

ما تنها نیستیم؛

مراقب اتم های اطراف خود باشید!

ثلاث – بسام کریمی : آیا تا به حال به همه ی اتم هایی که زندگی شما را تشکیل داده اند، فکر کرده اید؟ اتم هایی که به نظرتان می آید بعضی از آنها قسمت بی جان زندگی شما را شکل می دهند و برخی دیگر متحرک و زنده هستند…تکان می خورند، از خود صدا در می آورند و یا حتی نگاهتان می کنند و شاید شما از این که آنها به شما خیره شده باشند، ناراحت شده باشید!

  • نویسنده: بسام کریمی

آیا تا به حال به همه ی اتم هایی که زندگی شما را تشکیل داده اند، فکر کرده اید؟ اتم هایی که به نظرتان می آید بعضی از آنها قسمت بی جان زندگی شما را شکل می دهند و برخی دیگر متحرک و زنده هستند…تکان می خورند، از خود صدا در می آورند و یا حتی نگاهتان می کنند و شاید شما از این که آنها به شما خیره شده باشند، ناراحت شده باشید!
وقتی لیوانی از دستتان می افتد و می شکند، در واقع شما اتم های زیادی را از یکدیگر جدا نموده اید…هزار.. ده هزار… هزاران اتم. نمی توان لیوان را تنها یک واحد سازنده در نظر گرفت و یقینا همه این را باور دارند. وقتی در محل کارتان با همکارتان هم کلام می شوید و با عصبانیت هرچه تمام تر رئیس خود را زیر بار فحش و ناسزا گرفته و از هیچ تلاشی برای بی کفایت نشان دادن رئیس خود مضایقه نمی کنید؛ درواقع شما سعی می کنید که به هزاران هزار اتم بفهمانید که چقدر از دست آن خداپدرنیامرزیده ناراحت هستید. یا زمانی که فرزند خردسالتان که واقعا گرمش شده و دلش که یخ دربهشت تگری می خواهد و دائم دست شما را می کشد و بابا بابا می گوید که برایش یک یخ دربهشت تگری بخرید و شما عصبانی شده و سرش داد می زنید که : ساکت شو… میزنم تو دهنتا… در حقیقت شما میلیون ها میلیون اتم را چنان ترسانده اید که همه آن اتم ها به خود لرزیده و اشک می ریزند و خفه خون می گیرند و فرزندتان آرام و بی صدا به خود می لرزد و اشک می ریزد.
شب ها که چشم های خود را می بندیم و هرآنچه که اتفاق افتاده و یا خواهد افتاد را مرور می کنیم… با خود فکر می کنیم که به چند میلیون اتم دروغ گفته ایم؟ فردا پول چه اتم هایی را باید پس بدهیم؟ به چند میلیون اتم باید سربزنیم؟… گاهی به اتم هایی که مسابقه بین دو تیم فوتبال را ساخته اند، فکر می کنیم و اتم های ” مسی ” را بهترین بازیکن فوتبال فرض کرده و یا همه ی اتم های ” بنان ” را بهترین اتم های خواننده می پنداریم و هزاران اتم جدید را رویا پردازی می کنیم. با هزاران اتم می خندیم و با میلیون ها اتم گریه می کنیم. با برخی دیگرعاشق می شویم و دلمان نمی خواهد هیچ گاه آن اتم های دوست داشتنی از زندگی مان جدا شوند. گاهی هم به ناچار اتم هایی را از دست می دهیم و همه آن میلیارد ها اتم را دفن می کنیم و رویشان را با خروار ها خاک می پوشانیم و برایشان سوگواری می کنیم و همه اتم های وجودمان در غم نبودن آن همه اتم های عزیزو فراموش ناشدنی، تا مدت ها غمگین می شوند.
وقتی که صبح از خواب بیدار می شوید. لباس می پوشید. ممکن است کفش هایتان را نیز واکس بزنید. ماشین داشته و نداشته خود را از پارکینگ بیرون می آورید و برای همسر خود دست تکان می دهید که قلبا او را خیلی دوست دارید و دیر به خانه برمی گردید… و گاز ماشین را می گیرید و وارد خیابان ها و اتوبان های مملو از اتم های دیگر ماشین ها می شوید و آرام یا با سرعت از کنارشان عبور می کنید. صدای بوق می شنوید و شما هم بوق می زنید و صدای رادیو ماشین را بلندتر می کنید و شیشه ماشین را بالا می برید تا بوی لنت و اگزوز سایر ماشین ها آزارتان ندهد… . وقتی که شما مانند سایر آدم های دیگر اطرافتان درحال گذارندن این زندگی با تمامی اتم هایش هستید؛ چند خیابان آنطرف تر، اتم هایی که نسل اندرنسل دزد بوده اند، در حال سرقت از یک طلا فروشی هستند.. یا در گوشه ای از شهر اتم هایی که اسم خود را آتش نشان گذاشته اند، در حال نجات پسربچه ای هستند که در چاه حیاط یک خانه قدیمی افتاده است… یا خیلی آنطرف تر عده ای از اتم ها در حال جنگ با یگدیگر بوده و همدیگر را بی رحمانه به گلوله می بندند و هریک خود را محق دانسته و امید به پیروزی دارند.
خارج از زمین، آنسوی اتمسفر، جایی که همه چیز معلق به نظر می آید، مابین ستارگانی که نور آنها بعد از صدها میلیون سال نوری به ما رسیده است، در میان آن همه اتم… هیچ جای تعجبی ندارد اگر حیاتی در جریان باشد که جنس اتم هایش همانند جنس اتم های زندگی مان باشد… اتم هایی رنگارنگ، خوش بو و نامطبوع، محکم و شکننده، ساده و پیچیده، زشت و زیبا… اتم هایی که به راستی تمامی زندگی مان و تک تک صفحات تاریخ بشریت را مدیون آنها هستیم. با آنها به دنیا می آییم، روزگار گذرانده و در پایان با آنها از دنیا می رویم. اتم هایی که اگرچه مسبب وجود و حیات انسان در این دنیا می شوند؛ خود نیز باعث مرگ و زوال آدمی می باشند. بدین گونه است که نویسنده برجسته انگلیسی، ویرجینیا وولف ، در کتاب ” سال ها” ی خود که صفحات تاریک و روشن زندگی شخصیت های داستانی خود را ورق می زند؛ در یکی از واکاوی های درونی خود چنین می پرسد که: ” … ولی آن ها چطور چیزی را می سازند که به آن زندگی می گویند؟ ”
این که اتم ها چگونه چیزی را می سازند که به آن زندگی می گویند را نمی دانم. اما اتم ها هر چه که هستند، ذاتا منطقی، دوست داشتنی و قابل احترام به نظر می آیند و به نظر می رسد ما تنها نیستیم و باید کمی بیشتر مراقب اطرافمان باشیم!؟

نظرات

  1. احمد بلوچي says:

    خیلی عالی ????

  2. علی says:

    عالی و پر محتوا

  3. مهدی says:

    خیلی زیبا و جالب بود دست نویسنده ی محترم درد نکنه ?

  4. Mohammad talebi says:

    عالی بود آقا بسام

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن