بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 54438
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:جمعه 13 اردیبهشت 98 7:38 ب.ظ

به بهانه بزرگداشت روز معلم

به نام خداوند مهرافرین مهربان به بهانه بزرگداشت روز معلم حسن مختارزاده به نام خداوندی که مهرمان داد تا مهراموز باشیم درهنگامه مهر ،که اغاز کلام است وپیام. دمدمای اردیبهشت که میرسد همگان به یاد خواهند اوردکه جماعتی دراین جهان هستی ومحیط پیرامونی زندگی که چه عرض کنم ،نفس میکشند که نامشان معلم است وشغلشان […]

به نام خداوند مهرافرین مهربان
به بهانه بزرگداشت روز معلم

حسن مختارزاده
به نام خداوندی که مهرمان داد تا مهراموز باشیم درهنگامه مهر ،که اغاز کلام است وپیام.
دمدمای اردیبهشت که میرسد همگان به یاد خواهند اوردکه جماعتی دراین جهان هستی ومحیط پیرامونی زندگی که چه عرض کنم ،نفس میکشند که نامشان معلم است وشغلشان معلمی ومیبایست که یادی شوند ویادگاری، عکسی بگیرند و عکس واره ای،به یاد نامش مراسمی ترتیب دهند ورسم واره ای ،و بسته لیوانی واستکانی و قاب عکسی و شاخه گلی به همراه لبخند های انچنانی واین چنانی درچکاچک موسیقی دوربینهای عکاسی وتلفن های همراه که ساخته بلاد کفر است تقدیمش کنند ودر رسایش شاعران شعربسرایند ، ونویسندگان قلم زنندو سخنرانان اورا ازتبار پیامبرانش خوانند وموتور متحرکه جامعه و فلان وبهمان.وچند روز بعد باز همان اش وهمان کاسه وهمان دوندگی های ثبت شده درتاریخ.
اردیبهشت که میشود بلندای عرش است این جناب معلم ودوسه روز بعد زیر گرد وخاک فرش.
واین حکایت من معلم است،من نوعی،درهیاتی بزرگ،،منی که عاشقانه های دلم را ریز ریز تابلو های کلاس نمودم تا به تعهد وجدانی خویش عمل نموده و حرمت جماعت اهل علم ودانش را بجای اورم،وچه شیرین است که لحظه لحظه عمر را بخش بخش هزار هزار مشتاق علم اموز واموزش علم، نمایی که اینده مملکتی را مزین نمایند به شوق وشور وسخت است سخت که خود گرفتار نیم نگاه مهر باشی نه از سر ترحم،از سر احترام،که بسی جایگاهی پر از قرب است این مقام .
عاشقانه سوختنمان به سال است وسالیان اما به یاد ناممان روزی است و انبوه شعارهای تکراری و تعریف اجباری،وجب به وجب خاک وخاکسار این مرز پرگهر ،مرز مرز ای سرزمین افسانه ای را درنوردیدن از برای اموزش به فرزندان ایران زمین ،بس درمرام معلم است به تعهدی کلان وترنمی عیان،بس اوست که دراین وادی میتازد ومینازد .وسپس زنگ واره ای اندک درهزاره نامهای غریب،
خیر…نیست…این تقدیر وسپاس از جایگاه معلم نیست،خیر نیست،این شعبده وجدانیست که دریک روز همه نگاه بی تفاوتان به مشقات معلم و معزلات زندگیش ،درلبخندی تصنعی وتعاریفی مصنوعی شکل دیگر میگیرد ودمی برایت ،شوق می نمایند وشور میسرایند وسپس…
علی ایحال من،میمانم،ما،میمانم،برسر تعهد وجدانی بزرگ،تا اخرین لحظات وجود جان،با هزار هزار میلاد عشق بر جان،عشقی برای جماعت دانش ودانش اموز ،که جهانی به لبخند صادقانه اش برابر نتوان کرد.مابقی بهانه ای بیش نتوان بود.

برچسب ها: ,

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن