بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 9529
تعداد نظرات:۷ دیدگاه
تاریخ انتشار:دوشنبه 1 دی 93 8:50 ب.ظ

زمستان در بردستان

زمستان در بردستان مقدمه از آنجایی که محیط زندگی و محل استقرار انسان بیشتر در هوا است تا در آب و خاک، باید توجه داشت که توجه انسان به هوا شناسی زودتر از خیلی علوم و فنون دیگر شروع و تعقیب شده است  . اگر تماس ما با زمین به اندازه ی مساحت کف دو […]

زمستان در بردستان

مقدمه

از آنجایی که محیط زندگی و محل استقرار انسان بیشتر در هوا است تا در آب و خاک، باید توجه داشت که توجه انسان به هوا شناسی زودتر از خیلی علوم و فنون دیگر شروع و تعقیب شده است  . اگر تماس ما با زمین به اندازه ی مساحت کف دو پا است تماس ما در هوا و ارتباط با آن در سراسر سطح بدن یعنی حدود ۲ متر مربع که صد برابر است می باشد؛ علاوه بر آن مبادلات ما با محیط خارج آنچه با زمین به عمل می آید ، یعنی اکل و شرب، حداکثر ده بار در شبانه روز صورت می گیرد اما مبادلات ما با هوا بیش از ۴۰۰۰۰ بار در شبانه روز انجام می شود؛ بنابراین از قدیمی ترین اعصار ، تاریخ شناسایی عوامل و حوادث جوّی که هم آورنده ی آب ونان است و هم سیل و طوفان، در برنامه ی اشتغالات بشری وارد شده است منتهی در ابتدا آغشته به معتقدات مذهبی و اوهام و خرافات بود.

بشر در اولین مرحله ی علت و معلول جویی خود، فورا به سراغ خدایان رفته و برای آثار و پدیده های جوّی بت هایی می ساخته است.  بابلی های ستاره شناس و تماشاگر آسمان، فورا ستاره ای را مأمور تنظیم و تصمیم در امور جوّی می شناختند. عبری ها نیز موضوعات هوا را با مراسم و معتقدات دینی به یاد می آوردند.  یونانی ها و رومی ها با وجود شرک و افسانه سازی های مذهبی ، تا حدودی از دریچه ی فلسفی و تحقیقی نظر به هوا انداختند.  هوا را یکی از عناصر چهارگانه ی تشکیل دهنده ی جهان هستی و در ردیف خاک و آب و آتش می دانستند . در افسانه های قدیمی و ریشه های معتقدات مذهبی آریایی، توصیف و تشبیه های نغز شاعرانه و تا حدودی واقع بینانه درباره ی مناظر آسمانی ابر و باران و وزش باد و طوفان دیده می شود  که تناسب با اشتغالات و روحیات یک قوم شبان خوش قریحه دارد.

هواشناسی موضوعی است که علاوه بر کاهنان و دانشمندان، مورد علاقه و توجه خاص و عام می باشد که از دیرباز، با مشاهده و و تجربه و  قوانین عملی آمیخته شد و در کلیه ی اقوام و زبان ها یک سلسله ضرب المثل و “فرمول های عامیانه” در میان دهاتیها، قایق رانان و خانه داران متداول شده است که از روی رنگ و سمت ابرها و بادها یا هاله ی آفتاب و غیره و فصول سال پیش بینی بارندگی و آفتاب و سرما و گرما می نمایند .بعضی از قواعد عامیانه در چهار چوب محدودیت ها ی محلی و فصلی مربوطه درست هم درمی آید.

باران: قطره های آب که از آسمان چکد باران می گویند  و در زبان فارسی و کاربرد آن در مکاتبات و محاورات با اشکال زیر بیان گردیده است . باران آمدن، باران آوردن، باران باریدن، باران خواستن ، باراندن، باران دیده ، باران رسیده، باران ریختن، باران زده ، باران سنج، باران کردن، باران گریز، باران ناک، بارانی، بارانیدن، بارانک.

باران در زبان عربی که زبان دین اسلام و به عنوان مکتب ما می باشد به این نام ها عنوان شده است : مَطَر – غیث – وَرق – رَجع – عفاءِ – حیا و حیاءِ و در قرآن کتاب آسمانی ما نیز در آیات متعدد در باره ی این نعمت الهی مطالبی عنوان نموده است از جمله در سوره ی نساء آیه ی ۱۰۲- سوره ی شوری آیه ۲۸- سوره ی روم آیه ۴۸- سوره ی طارق آیه ۱۱- سوره ی مؤمنون آیه ۱۸- سوره ی فرقان آیه ۴۰ – سوره ی شعری آیه ی ۱۷۳

معصومین (ع) نیز دیدگاه های مختلف، پیرامون این نعمت بزرگ خداوند مطالبی عنوان نموده اند  ولی سر آمد همه ی مطالب عنوان شده این سخن علمی مولا علی)ع)  می باشد که فرموده اند: ابر سیاه باران دارد و ابر سفید نم و رطوبت که ثمر درختان را شاداب می کند . باز فرموده اند :  آب باران بنوشید که بیماری ها را از شما برطرف و بدن را پاکیزه می سازد و همچنین آن امام فرمودند : باران برکتی است که دستی و مشکی به آن نرسیده است و پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) در یک سخن ماندگار فرموده اند:  چون حکم رانان ستم کنند، باران کم می شود.  خوب است که بدانیم نماز استثقاء (طلب باران) در سال ششم هجرت به امامت پیامبر بزرگ اسلام(ص)در شهر مدینه اقامه گردید.

با عنایت به مطالب فوق و توجه ویژه به دیار کهن بردستان که فرهنگش تلفیقی از دستورات دینی و آئین کهن ایران باستان می باشد، مطالبی تحت عنوان زمستان در بردستان به سمع و نظر خوانندگان خواهم رساند هرچند که می دانم جای پژوهش و تحقیق بیشتر دارد ولیکن آغاز و شروع یک حرکت فرهنگی برای احیاء و باز سازی رسم و رسومات اسلاف خود و توجه نسل جدید به پندار ، گفتار و کردار پدران و اجدادشان می تواند آن ها را در تقویت فرهنگ خودی کمک  و در ترسیم مسیر آینده ی فرزندان این دیار کهن یاری و مدد نماید . امید است همه بکوشیم برای حفظ داشته هایمان ، قلم به دست گرفته و به نگارش در آوریم تا چون گذشته با خسران و زیان مواجه نشویم.

مقدمات زمستان در بردستان را باید از بازگشت مردم از باغستان های خود در شهریورماه جستجو کرد. آن زمانی که پدران و مادران از خانه های باغی خود، به محل برمی گشتند و با باز کردن درب خانه های بسته، حرارتی ویژه به محط پیرامون می دادند و چه زیبا شاعر به نام آن دوران وصف حال روزگار آن روزها بیان کرده است:

از باغ َانِدسَم                   گرما خُوردِسَم

قِوام در مُوُردِه                سرما خوردسم

و طلوع ستاره ی سهیل و در گوش مردم بردستان «ستاره ی سِهِل» خود نشانه ی آمدن زمستان و خداحافظی فصل گرماست و در آن وقت بوی کاه گِل در گویش محلی«شَل» همه جا می پیچید . خدارحمت کند حسن عبدو(فخرایی)، ماندنی مهدی(پرهیزگار)، قاسم زارعی(فرخ) ، برادرش عیوض و… با خر و بُخ و آوردن گِل شری(خاک رس) از باغ غلوم (باغ جهانگیری) گِل کنی با قیمت ۲ ریال و ۵ ریال برای اندود کردن پشت بام خود، نشانه ی دیگری از آمدن زمستان بود و برای ما که آن زمان کلاس اول، دوم دبستان بودیم با باز شدن مدارس ، صدای آمدن زمستان را می شنیدیم.

ماه مهر که می رسید ، صدای دکو (وسیله ی کوبیدن) بلند بود، بندها (طناب) آماده می شد. خویش ها(وسیله ی شخم زدن) از انبارها بیرون می آمد هِسِر )ثبغه ی شخم زدن)سیقلی می دادند. دهان گُری ها برای بیرون آوردن گندم های ذخیره شده، باز می شد  و چقدر جالب بود که در این موقع مورچه ها قطار قطار مسیر انبار ها راگرفته و آذوقه ی زمستانی خود را بایگانی می کردند.  در این ماه خرید و فروش الاغ که تنها وسیله ی کاری مردم بود رونق خوبی داشت و علی محسین(زارعی)نیز با واردات الاغ های بحرینی، صفایی دیگر به محل می بخشید. خرحَولِی چند؟ خردیزه چند؟ خر سفید و چاق چند؟ چند؟ هیچ !۵تومان، ۷ تومان تا انتها ۱۰ تومان، نمی دانم چه بگویم، پراید ، پژو ، سمند، زانتیاو… که نامشان در مخیله ی ما نمی گنجید ، یکی دیگر از نشانه های زمستان ما حفر چاه ها و پاک کردن آن ها از گِل و لای بود . خدا رحمت کند مرحوم میر محمد رفیع آن زمان بلند گویی نبود به پشت بام مسجد جامع می رفت و مردم را برای تمیز کردن چاه دوتا و برزو و برکه ی کنار آن و همچنین تعمیر آبرفت ها و بند های اطراف، دعوت می کرد و حقا مردم هم خوب استقبال می کردند.

مراسمات ویژه برای آمدن باران

اگرمدتی محدود از نیامدن باران می گذشت مردم این دیار با توجه به گذشته ها و سنّت دیرینه ی پدران و اجداد خود دست به کار شده و کار خوب و کار گشای آن ها تکرار می کردند از جمله مراسمات:

  • قبله دعا

افراد مسن و جا افتاده ی محل و یا بهتر بگویم  متدینین ، خارج از محل رفته و خدا را عبادت ) نماز استثقاء(   اقامه و از حضرت دوست می خواستند که به آن ها رحمت بی نهایتش )باران( عنایت فرماید . در حین رفتن در مسیر خود به پیرها و امامزاده ها رفته و از آن ها استمداد می طلبیدند و این شعر زیبا نیز باهم می سرودند:

بِیو تا اِشیم قبله دعا         بلکه خدا رحمش بیا

رحم خدا بسیارن             بنده چه تقصیر کارن

یک من خَلِّه داشُتم          پس تُلی کاشتُم

اَوش اُمدا خشک واوی     بُرو اِشزت سوز واوی

باید در اجرای این مراسم یادی از مرحوم عبدالکریم محمدی بنمایم که آن پیر مرد زنده دل با ریش های سفید و بلند خود، با قلبی صاف، وقتی که به قبله دعا می رفتند پدران و مادران می گفتند شبش عجب بارانی می بارید.

 

۲- نشید( آش ویژه)

یکی دیگر از برنامه ها، درست کردن نشید بود، مرحوم مشهدی ماندنی سیفی کدخدای محل در جمع آوری نذورات مردم( گندم – جو- هیزم- گوسفند) نقش ویژه ای داشت و در پخت آن همه  همکاری می کردند ولی مرحوم حاج علی میرزا میرزایی، مرحوم جعفر اندرخور( پدر حاج بلال اندرخور) و حاج حیدر فرخ خیلی خیلی تلاش می کردند، نمی دانم سنم هفت ،هشت ساله بود، شبی که تصمیم به درست کردن نشید در منزل مرحوم قاسم زالی داشتند ابر در آسمان نمایان و صبح روز بعد کاسه های پر شده از نشید قطرات باران نیز، حاملان نشید را به منزلشان همراهی می کرد.

۳-  ختم قرآن

برنامه ی ختم قرآن نیز خیلی جالب بود . مرحوم یحیی اندر خور پدر احمد اندرخور و مرحوم عبدالله علی حسن زاده و چند نفر دیگر شب در مسجد جامع کنار مرقد مطهر امامزاده سید ابراهیم جمع شده و قرآن ختم می کردند و از خدا طلب باران می نمودند.

۴- فریاد بوا بوا(بابا بابا)

فریاد بوا بوا هم خیلی جالب بود مخصوصا در شب تاریک زمستان ، چند نفر از قبل برنامه ریزی کرده و خارج از محل ، سرخور ، باغ حاجی ، باغ جهانگیری جمع شده و فریاد بلند بوا بوا سر می دادند مردم ترسیده و از منزلشان بیرون می آمدند و احساس می کردند که خدای ناکرده کسی از دنیا رفته است.

۵- نذر جاروب کردن

زنان محل نذر می کردند که ان شاالله می رویم زیر ناودون مسجد جامع جاروب می کنیم تا خدا رحم کند و باران بیاید.

۶- ستّه ی امانتی

در قدیم رسم بود با توجه به علاقه ای که مردم به ساحت مقدس مولای متقیان علی )ع(  داشتند افراد وصیت می کردند که آن ها را به نجف اشرف ، در قبرستان وادی السلام  دفن نمایند  لذا تا شرایط حمل آن ها فراهم نشده بود، جسم متوفی را در امامزاده سید جمال الدین یا پیر شیخ عبدالله امانتی)امونتی( می گذاشتند وقتی جسد به نجف برده می شد ستّه ی آن جهت استفاده نگهداری می کردند ؛ لذا سالی که مقداری باران از آمدنش طول می کشید ستّه را یا در خور می گذاشتند و یا اینکه زیر ناودان قرار داده و از پشت بام ،آب بر روی آن می ریختند و زن و مرد دور آن جمع شده و این شعر را می خواندند:

نه اُو بی           بارو بی

اُو اُو               بارو اُو

 

۷- گِلی  

گلی درست کردن نیز رسم زیبایی بود.  فردی به شکل یک حیوانی در آورده و با گونی به شکل خاص آن را گریم می کردند. گلی جلو می افتاد و تعداد ۲۰ تا ۴۰ نفر همراه او به خانه ها سر می زدند ، وقتی گلی وارد هر خانه می شد صاحب خانه یک مقدار آب بر روی آن می ریخت و گلی به پاس این نعمت بزرگ الهی به سجده می رفت و دست هایش بلند کرده و از خدا طلب باران می کرد و می گفت:

خدایا به حق حیوانات دهان بسته به ما و حیوانات باران بفرست.

همراهان گلی نیز شعر زیر را با صدای بلند در کوچه ها سر می دادند.

گلی گلی ما جوونن        اُمشو تا صوا بارونن

گل گوسه                     گل من گوسه

خرس اومده اهنگری         افتاد دندونش پرید

گلی ما او شِوِتی          اُو بارو شوِِتی

اُو اُو                         بارو اُو

اُو اُو                        نون جُو

الله اُو اُو                     نون جُو

الله تو بزن بارون           در خونه ی عیال دارون

۸خیر بُرو

این مراسم ویژه ی بچه ها بود ، ۱۰ الی۱۵  بچه دور هم جمع می شدیم و تعدادی تنگیر (تکه کوزه) برای هر نفر دو تکه داده می شد و با یک ریتم وزن خاص به هم می زدیم و نوای زیبای آن شنیده می شد و این شعر باهم می سرودیم:

خیر بُرو اُمبِرَه

 

یه کُربِکی ایل خونِمو     یه کربکی اُول خونمو     خیر برو اُمبره

حاجی خدا وِدَندِه          از کربلا ودنده              خیر برو اُمبِره

مُرُکِ خُلی شُوُرده        چِش بلبلی شُوُرده          خیر برو اُمبره

بیو تا اِشیم قبله دعا       بلکه خدا رحمش بیا        خیر برو امبره

رحم خدا بسیارن         بنده چه تقصیر کارن        خیر برو امبره

 

۹- بادها

وزیدن بادها برای مردم خیلی مهم بود و هرکدامشان یک پیام همراه داشت .

باد شمال : بادی بسیار سرد و نشانه ی خشک شدن زمین و بعد از بارندگی نشانه ی پایان آن می باشد.

باد کوش ( قوس ) :  این باد حامل پیام بارندگی بود.از سمت جنوب می وزید ابرهای بلند از سمت دریا به سید صفا بلند می کرد. خور بردستان پر از آب می شد   و وقتی این باد می آمد شادمانی خاصی بر مردم حاکم می شد.

باد قبله : این باد نیز حامل باران بود مخصوصا اگر در حین بارش باران می آمد باران طولانی می شد.

باد روز(کهباد) : از سمت شرق می وزید . خیلی گرم بود  و می گفتند بعد از این باد باید جل و کهنه ی خود را در آوریم و منتظر باد شمال سرد باشیم.

۱۰- انواع باران

در نگاه مردم بردستان باران را با شکل های متفاوت نام گذاری می کردند.

باران دم مشکی : بارانی بسیار شدید و شلاقی است اگر یک ساعت می بارید سیل جاری می شد . خانه ها خراب می کرد . بند باغ ها شکسته می شد و آب عظیمی از سمت غرب وارد محل می گردید.

باران بنهی : نام دیگر این بارن باران هفت روز و هفت شب است  . یادم است در سال ۴۷ یا ۴۸ ، بیش از دو هفته باران بارید.  کسی آفتاب ندید . این باران برای گندمکاران خیلی خوب بود ولی برای منازل خیلی خطر داشت.  از بام خانه ها آب می آمد . مردم در خانه هایشان آتش درست می کردند تا سقف خانه گرم شود.

باران شمال ریزی : خیلی شدید بود و مدت آن نیز طولانی.  دیوار خانه ها با شل اندود داده بودند . وقتی باران شمال ریزی می آمد سنگ دیوار خانه ها پیدا می شد صاحب خانه وحشت خاصی داشت زیرا می ترسید بر سرش خراب شود.

باران کوش ریزی : از سمت دریا می آمد، سرما نداشت و آهسته بود و زمان آن هم خیلی طول می کشید . با آمدن این باران درب خانه ها همیشه بسته بود، چون درب خانه ها به سمت جنوب باز می شد، قطرات باران وارد خانه ها می شد و نم و رطوبت خاصی داشت.

۱۱- فصل خیش (شخم کردن)

ماه عقرب برای زارعین خیلی آشناست . شخم کردن برای زارعین دو نوع بود یک قبل از آمدن باران که به آن خشک کار )خشک کاشتن( می گفتند  و دیگری با آمدن اولین باران زمین ها را شخم می زدند . فصل کشت هم از اول ماه عقرب تا پایان آن بود و مدت ۴۰ روز طول می کشید.

وسایل شخم زدن:

خیش ، پَرسِدو، کُرَو ، هِسِر ، سینه بند برای گاوها و الاغ ها ،جهت جلو گیری از خوردن  گندم ها و انجام سریع کار.

یک فرهنگ خوبی در این فصل به چشم می خورد ، فرهنگ تعاون و همکاری . هم در اندود کردن منازل واقعا مردم باهم همکاری خوبی داشتند و هم در اتمام فصل خیش کردن، بدون هیچ مزد و منتی دست تعاون به هم می دادند و کارهای به جا مانده را سامان می بخشیدند.

۱۲- نگهداری آب

چاه ها و گودال های آب برای مردم خیلی مهم بود، چون به وسیله ی این چاه ها و گودال ها، نیاز مردم به آب برطرف می شد  و خیلی علاقه داشتند که آب در حیاطشان برود و بعضی مواقع بین همسایه ها بخاطر اینکه آب به حیاطشان برود نزاع و درگیری بوجود می آمد . چاه های برزو و دوتا ، چاه های باغ انجیری و جهانگیری و چاه های باغ حاجی و باغ مِشَیدو نقش اساسی در آب شرب مردم داشتند. علاوه بر این چاه ها از چاه های داخل حیاط نیز برای شستن ظروف ، لباس ها و حمام استفاده می شد . درطول زمستان و تا ماه اردیبهشت سال آینده، چندین گود بزرگ در محل و بیرون محل وجود داشت  که استفاده ی بهینه برای شستن البسه، فرش ها و دادن آب به حیوانات خانگی از آن ها می شد.  گودها به نام کُل معروف بودند. کُل جلال، کُل حاجی، کُل اُوی (اطراف قلعه خَنجو)، کُل باغ غُلوم( بردستانی) و کُل باغ مَد میرزا.

نشانه ی بارندگی( پیش بینی وضع هوا)

از قدیم الایام با توجه به اینکه سیستم هوا شناسی نبود مردم روی کره ی زمین برای پیش بینی وضع  هوا و آمدن باران علامت ها و نشانه هایی برای خودشان داشتند و در این دیار کهن نیز نشانه هایی وجود داشته که از نسل به نسل دیگر منتقل شده بود.

نشانه ها عبارت بودند از:

۱-  غروب آفتاب روزهای پاییزی ، ابری نازک در مغرب محل نمودار می شد که به آن سواد غروب می گفتند.

۲- زدن برق بر روی مسجد جامع ، محله ی سید صفای دیّر، کِلِه گَه ) منطقه ی آبدان(  و تنگ گرا

۳- ناله و فریاد دریا که بعد از آن باد کوش می وزید و ابر نمایان می شد.

۴- فریاد اَو اَو توسط یک حیوان وحشی بنام کَوکَو

۵- قطع باد شمال

شعری نیز با این گویش بردستانی خوانده می شد:

شمال خِر خِر ایکوت             کف خور چِل چِل ایکوت

کَو کَو اَواَو ایکوت               بن بیخ وَک وَک(واق واق) ایکوت

چه خدا بخواد چه خدا نخواد سَحَری بُرو ایات

هنگام بارش

هنگام باریدن باران همه لذّت می برند اما وقتی قلب صاف و ساده باشد حالی دیگر دارد.  خیلی افراد هستند که از آغاز تا پایان باران نمی خوابیدند . در بردستان هنگام بارندگی در خانه ی خود را باز می کردند و زن و مرد با فرزندانشان با هم می گفتند:  بریز بریز. و وقتی باران تند و تندتر می شد احساسشان این بود که خداوند به خواست آن ها باران تند کرده است  و جمعا این شعررا  می خواندند:

بارون تیره تیره             دسم تو خرما شیره

بارون نو می باره           گُری پر جو می ناله

در روز وقتی باران می بارید قطرات بزرگ باران، بر روی آب های جمع شده می افتاد و حباب بزرگی درست می شد و معروف به بُروی قلندری (باران قلندری)می باشد و این شعر در آن هنگام می خواندند:

لُنگ شیخا ری اُووِن             بُرو هفت رو و هفت شُوِن

در این هنگام خوردن خرما و ارده ، نون تینکی (نون روغنی)، پلیل شِری، کاتخ هشینه و رُگاگ کاتخ خُرَمبُو لذّتی دیگر داشت  و همه ی این ها غذای روز بارانی مردم بردستان بود.

نشانه های پایان بارندگی

۱- زدن برق درکم( شکم)خور

۲- خناهشت (فریاد) خور

۳- زدن الم سوز و سرخ (قوس و قزل) بر روی خور و سمت شرق بردستان

۴- خالی شدن ابر از سمت شمال محل

۵- وزیدن باد شمال

اگر پایان بارندگی در روز بود، هنگامی که خورشید از پشت ابرها در می آمد، زن و مرد از خانه ها بیرون آمده و تمام اعضای خانواده این شعر را می خواندند:

اَفتو در امت ری باغ مُلّا             بی بی همه مون فاطمه ی زهرا(س)

ضرب المثل ها و اعتقادات عامیانه مردم نسبت به باران

۱- شِری(شیرین) مِثِ اَو بُرو

۲- از شی بُرو در اِمَت ،شی خورچِه(ناودان) چَس

۳- معتقد بودند که رعد های بزرگ نشانه این است که خدا در آسمان درام ها به هم می زند.

۴- بعد از اتمام خیش زنبیل گندم را به بالا پرت کرده اگر دهان زنبیل رو به بالا بود معتقد بودند که این سال سال خوبیست.

۵- در هنگام بارش باران، اگر کسی می مرد در زمان دفن متوفی، کمی خاک از زیر سر آن متوفی بر می داشتند و در محل پخش می کردند تا باران قطع نشود.

۶- برای بند آمدن باران خُرنگِ آتش ، نمک و محراب کربلا در آب باران می انداختند تا باران قطع شود.

۷- در هنگامی که هوا ابری و بارانی بود اگر کسی می مرد دهان مرده را با پارچه ی کفنش می پوشاندند تا آب باران وارد دهان آن نشود چون معتقد بودند با رفتن باران به داخل دهان مرده باران از محل پا بُر می شود یعنی دیگر باران نمی آید.

پایان بارندگی

وقتی که باران تمام می شد به قول ما بردستانی ها هوا باز می گردید، همه ی مردم از خانه ها بیرون می آمدند، یک باره در محل صدا می پیچید ، مردها بیل و منتیل و کلنگ بر روی دوش گذاشته و به سمت باغ ها و زمین های کشاورزی خود در صحرای بردستان می رفتند و زنان نیز پیپ آبی(حلب) بر روی سر گذاشته به سمت باغ ها جهت آوردن آب شیرین می رفتند . بچه ها نیز شادمان از خانه بیرون آمده و بر روی تُنب های محله به صورت گروهی گشت و گذار می زدند و با هم این شعر را می خواندند:

تی تی تَنبالو                      تی تی تنبالو

هرچی خوبن به مو              هرچی بدن به تو

باورشان این بود که دارند با تنب صحبت می کنند وبا گردش خاص)حالت خمیده( بر روی تنب و اطراف آن اشیاء قدیمی ، سکه )معروف به پِسِه( مهره و تکه های پهپی )شیشه(پیدا می کردند و خیلی هم خوشحال بودند  و این یک سرگرمی جالب و به شکلی باید گفت پاداش مراسم خیر بُرو برای بچه ها بود.

امیدوارم که بزرگتر ها با خواندن این مطالب دوران گذشته ی خود را بیاد آورند و لذت ببرند و نسل امروزی نیز نگاهی به گذشته ی خود انداخته و اجداد و پدران و مادران خود را به شکلی با حفظ فرهنگ و رسوم آن ها، از یاد نبرند و بدانند که دیارمان بردستان کهن ، در گذشته ها برای خودش حرف هایی داشته که باید آن حرف ها از نو شناسایی و احیاء کرد و در حفظ و حراست از آن کوشید.

در پایان برای لذت بخشی بهتر مطالب از سروده های چند شاعر دیارمان با گویش بردستانی استفاده می کنم.

  • مختار عباسی

گَپِ زَهنا عَلَف بی موسرو بی            که چاسم توله و شومم خُرو بی

بِیَو تا اِتبِگَم دادا که اُنسا                  همیشه خُرچه ها مَسّ از بُرو بی

۲-محمد کاظمی

خبر اَندِه که بارونی اَگِه بات              دواره اَور گِریونی اگِه بات

تموم پُسکُنا و دُتکُنامو                    رضا وِوِن به آسونی اگِه بات

۳-عبدالرسول اندرز

بُرو زَت شاهِن آوی بَندِ باغا              حِسابی چاک واوی دِل دِماغا

پِدام انده، مِسیلِه پُر پِلَشتِین            رِوونِه کُهکُوارا هِسِن کِلاغا

۴-سید مرتضی کراماتی

چِه خُشِن بارو بِشِت،تو خُرچِه هامو اَو بِشِت           اَو بارو مَس بِشِت تو کیچِه هامو دو بِشِت

چِه خُشِن تو باد و بارو هونِخی سِل بُکُنی          شُرشُر بارو بِشِت تو کیچِه هامو رو بِشِت

هونِخی مَنکَل و خورینِ چَینی اِتبِشِت            دَی بِشِت،بوا بِشِت، بُچَت کِنارِت خو بِشِت

لازم می دانم از سرور عزیزم حاج سید عباس موسوی کراماتی و آقایان و خانم ها:  حاج سید اسدالله کراماتی، حاج عباس عباسی، غلام محمد زاده، ملکی امینی(والده سید احمد پوزش) و زهرا عالی خواه همسر (مرحوم عبدالله دوراهکی) که در این نوشتار با اینجانب همکاری داشتاند کمال تشکر و قدردانی به عمل می آورم.

آذر ۱۳۹۳ – بردستان

به قلم : اکبر اندایشگر

نظرات

  1. دریایی آبی says:

    سلام خدمت آقای اندایشگر تشکر میکنم از مطلب آموزندت .در مورد دیارمون بردستان لطف کن همیشه از این مطلب نشر کنی

  2. بردستونی says:

    با تشکر از اقای اندایشگر
    کم کم اشعار قدیمی بردستان داشت از ذهنمون پاک میشد

  3. دانشجو says:

    ایشالله به قدمت استان بوشهر و شهر هایی مثل بردستان بیشتر توجه بشه
    با همکاری همه اقشار دانشجو محقق و ..
    تشکر از ثلالت و اقای اندایشگر

  4. محسن says:

    مطلبی پربار، جالب و به موقع بود ممنون از آقای اندایشگر عزیز …سربلند باشد

    منتظر مطالب بعدی شما هستیم

  5. razi says:

    خیلی زیبا بووود کل مطلب خوندم با اینکه زیا د بود ولی لذت بردم
    راضیه از شیراز (بردستان شهرمن)

  6. مهدی says:

    جالب بود ولی یه ترجمه هم میزاشتین

  7. najvaye-kangan.عبدالمجیداورا says:

    مطلبی جالب بود. با تشکر ازثلاث در صورت امکان درحد دوسه خط برای مطالبی از این نوع ؛ نویسنده را معرفی کنید… بازهم ممنون

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن