بروز شده در : جمعه 7 اردیبهشت 1403 ساعت 9:26 قبل از ظهر

آخرین اخبار

کد خبر: 101
تعداد نظرات:بدون نظر
تاریخ انتشار:چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 2:39 ق.ظ

خاطراتی از کنگون قدیم/

میراث بُوا« پدر»

از رُوزای که کنگون هُواش اُوُش وگِلِش و دریا ومُویِناش و حتی سَنگاش ! یِه طعم ،مَزّه ، بو و رنگ و نشاطی دِگه داشت زیاد ویبوت بنویسی؛ … روزگار از زحمتای پرمُشقّت ورُوزا گرم وشَرجی تُووسُون وشُوای سرد زِمسُسون کارای بُوا های در کنگون قدیم خیلی گَپ وسالفه داره هر بُوایِ که گوشه ی […]

از رُوزای که کنگون هُواش اُوُش وگِلِش و دریا ومُویِناش و حتی سَنگاش ! یِه طعم ،مَزّه ، بو و رنگ و نشاطی دِگه داشت زیاد ویبوت بنویسی؛ …
روزگار از زحمتای پرمُشقّت ورُوزا گرم وشَرجی تُووسُون وشُوای سرد زِمسُسون کارای بُوا های در کنگون قدیم خیلی گَپ وسالفه داره هر بُوایِ که گوشه ی از مقبره آروُم گرفته ویا او که “زندن ” وکُنج خُونه زانوی اِنتظار توبِغَل گرفته وسُوسُوی چَشاش از درِخُونه تا در حیاط به مِهر ما دل بَسسه …. یا اِی یکی که هنُو تا آخرین “اَتم ” از مِرَخ می خوات کار بُکنه همه و همه خوش تَهنی یه دفتر پُر بَرگی از خاطرات گُذران ایام هِسن تا که بقول خُشون بچه هاشون به »مراتب « بِرسن. کار از دریا، کُه وکِمر تا باغ وزِریبه، کار فَله ی تو سَفر وحِضَر، کی میتونه فقط تعریف زحمات بُواش بِده! نه قدرش بِشناسه! نه جُبرانش کُنه، کی می تونه ؟!….

فقط یه حرفی می تُونم بزنم شاید خیلی هم قبول نداشته باشن؟ اِگه قرار باشه که ما همُون کارایِ که بواهامون سیمُون انجام دادن ماهم سی بچه هامون انجام بدیم، شاید هیچوخت حاضر نباشیم! ؟ بچه داشته باشیم! چه بِرسه چندتا “کُم کَله قِد ونیمقد” فکرش کنیم! -حالا “روز پدر” داره نزیک ویبُوت بااِی حرفای که می زنم کجا می تونیم برسیم، همه ی روزا مربوط به ما آدمان ولی از یه روز چه وَرداشتیم….

نه فقط می خوام بِگم که از چیِای که بُواها سی مون اِرث نهَادن نگهداری کنیم .

نه زمین وخونه وپولی اِگه داشت اُو بواها یه خواص ویژه ی توهمه ی قضایا داشتن…. اوج مرام، اوج صفا واومعنویت ،معرفت ومحبت وتجربه های که ره توشه ی زندگی مُونه… او منَظورمن ….

به نیابت از همه ی بواها ی زحمتکش حکایت از بُوا ی که دربین مانیسِن و یا هِسسِن ویبوت نوشت. و مو اِیبارکُو “بسبک داستان ” ریزعلی دهقان فداکار” از »مرحوم یارعلی « بوائی فداکار بُگم. “یارعلی” سی گفتن اوطوری که بید وگذشت : یادی از یاری…

“دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد – گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد”.ای بیت شعرکُو قرضی گرفتم سی وصف و مقایسه ی دو تا مَرد که هردوتاشون سنگ بریدن وشکستن و سنگ تراشی حرفه شون بید، یکی سی رسیدن به محبوبش، و اِی یکی سی درآوردن معاش بچه هاش و خدمت به هم محلی هاش.یکی موقت سراغ سنگ وکوه رفت یکی تمام عمرسنگ اِشکوند(شکست)اویکی افسانه وافسون وتیشه بدس؛ اِی یکی حقیقت ملموس وپووک بالا ی سر (دم دست)

….خیلی سال پیش می شناختمش، حتی توخستگی کار و گرفتاری های زیاد، هم خنده رو بید وشوخ طبع… هم محلیا از حاصل کار او دیواری بالا می اُوردن و سایه بُونی…

تو وسطای دهه ی(۶۰ ) شصت بید، کِنار خونه مون داشت سی کسی سنگ می شِکُوند او بین دوتا “تریپ” سنگ کنار دیوار با بوای مُو سرِ گپ وازکرد: ….یه زمانی یکی سیم گفت: “یارعلی” می خوام بیام؛ تیت سنگ اِشکوندن یاد بگیرم، و اِگه تونستم کمکت کنم، هرچقد دُوس داشتی مزد، بِدِم …

گفتم:اِگه می تونی؟ بیو…

روز بعدی اُومد سیش توضی دادُم چندتا سنگ “وَلم” هم دسش دادم که یاد بگیره …. خلاصه کمی ساعت، بعد رفیقم خسِسه وابید گفت : نع، یارعلی اِی کارمُو،نی ….ولی خومونیم با پیی درد خوب می شکونی ماشاءالله! گفتم باکی نی ! اونجا بِرِکِ کِرّت بشین سی خوت سی کن بعد شاید …

تا ظهر سنگ اِشکوندم ، رفیقم دو سه بار جاش توسایه واَفتو عوض کرد…. کار او روزم تمُوم کردم صِحاب کار اومد سنگاش، سی کرد و حساب ما داد، دست خدایِ سی ما گفت و مو همی طور که پُولام می شمُردم طی رفیقم رفتم.

رفیقم پابید خوش تِکوُند وبه شوخی سی مو گفت:سهم مو چندن؟

گفتم : که هرچی توبِگی ولی اندازه کارت هم سیم بگو گفت: همی طو که تو “پُووک” رِی سنگ

می زدی وسنگ می شِکُوندی مو هم اینجا بعد هر ضربه ی می گفتم: هِ… هِ …هِ …هِ … کُمکت می کردم … مو سیش گفتم هم حرفی نی! ولی یه شرطی؟ صبا نوبت مونن، تو سایه می شینم و تو سنگ بشکن و مو با هِ … هِ…هِ …هِ … کمکت می کنم…. رفیقم زیر بار شرط نرفت ودوتائیمون خندیدیم و …با این حال از ۲۰ تومن او روز کار ۵ تومن دادمش ولی ازُم نگرفت. .. وبعدها به یاد همو روزکو؛ سیش سنگ اشکوندم و نصف پول ازش بیشترنگرفتم…

بعد از مدتی اسم سی جبهه نوشتم، رفتیم منطقه ی عملیاتی، با اینکه اینجا روزمزد بیدم و زانوم هم درد می کرد ولی شوق لبیک به پیام جهاد ی امام خمینی (ره) همه چیای دیگه ازیادم برده بید. دکتر اومد چِکم کرد گفت: “تو با پای لنگ اومدی چِکار”؟ گفتم “آغی دکتر” مو هم مثه بقیه ! با همی پُیِی درد روزی ۶ “تریپ” سنگ می شکونم…اینا فرمایشتن می کنی؟

بلاخره یه کارای می تونم اینجا بکنم حتی بیشتر خیلیا و با اِصرار مو، دکتر کوتاه اومد…. و الحمدلله موندم … و گاهی هم دِسسم پیش کسی دراز نکردم….

واقعا یاد همه بواهای زحمت کش که با مرارت کارو “کد یمین وعرق جبین ” اجازه نمی دادن یه قرون حروم تو خونه شون بیاد، بخیر و رحمت خدا بر پدران درگذشته و اسیران خاک . و سلام بر بواهایی که آبادی و برکت خونه ی ماها ، هسن. زنده نفسشون …

—————————————————————————————————————————-برگردان برگردان کلمات محلی:۱) تریپ: سرویس سنگ۲)اشکوندم: شکستم ۳)برک: همان طی نزد با کمترین فاصله در برخی محلات کنگان این لفظ هنوز کار برد دارد۴)خسسه: خسته ۵)توضی: توضیح ۶)پیی: پای۷) هِ … هِ…هِ …هِ …:بازتاب پرتاب نفس به بیرون در هنگام کار وصدای ضربه ی فرد یا تمرکز حسی انرژی شخص برروی کار۸)باکی نی: اشکالی ندارد۹)قرون: قران واحد پول معادل یک ریال ۱۰) “کد یمین وعرق جبین “: دسترنج خود وعرق پیشانی۱۱) پووک: پتک ، چکش سنگین۱۲) ولم : خوش دست و خوش قلق/

عبدالمجید اورا

نظرات

ارسال نظر

این خبر برای شما تهیه شده است لطفا نظرتان را بیان کنید.

یادداشت سایت

متن